شعرهای کارگری

 

 

سایبر هاکا

عکس

شاه توت

تا به حال

افتادن شاه توت را دیده ای؟!

که چگونه سرخی اش را با خاک تقسیم می کند

هیچ چیز مثل افتادن دردآور نیست

من کارگرهای زیادی را دیده ام

از ساختمان که می افتادند

شاه توت می شدند ….

 

می گن کمونیستی!؟

 بدبختی هامو داد می زنم

 می گم انقلاب خیرش به ما نرسیده

 هرجا اتاقی داشته باشم اونجا وطنمه

 می گن کمونیستی!

از حقوق کارگرا و بی شرفی صابکارا می نویسم

 از ایکنه خدا ما رو فراموش کرده

 می گن کمونیستی!

اعتراض می کنم

 ابزار و ماشینا جای مارو گرفتن

 هممون بیکار شدیم

 می گن کمونیستی!

می گم خنده داره

 شلوارم چند شماره بزرگتر شده

 مسئله اینه که ما گرسنه ایم

 می گن کمونیستی!

تو خیابون پلیسا اگه بفهمن کُردم

 به جرم اختشاش در حفظ و امنیت ملی کشور دسگیرم می کنن

 کتکم می زنن

 می گن اعتراف کن کمونیستی!

اعتراف می کنم

 زندگی وبال گردنم شده

 همین زندگی یه بارم راه راستو نشونم نداد

 واسه همین آدم چپی شدم

 قربان!

 

سیاست

 همیشه بزرگترین اتفاق ها

 به سادگی هرچه تمام تر اتفاق می افتد

 پای همه کارگرها را

 به سیاست باز کردنند

 از وقتی که

 جرثقیل ها چوبه دار شدند

 

اثرات گرسنگی از ماری جوانا بدتر است

یک درخت می تواند بستنی باشد باطعم طالبی

ماه یک تخم مرغ آپز

افتاب سیب زمینی پوست کنده

سنگ فرش ها شیرینی،

با طرح های مختلف و خوشمزه

ابرها می توانند یک بشقاب برنج باشند

آدم ها همین طور

تنها به شرطی که کاملا بی پول باشی

و گرسنه در خیابان قدم بزنی!

بیان دیدگاه