ایل و سکوت

 

عکس

ایل و سکوت

ایل من گرچه گرفتار سکوتی تو هنوز
وارث زاگرس و اسب و بلوطی تو هنوز

ایل من گر چه جوان بودی و پیرت کردند
سهم تو شاه شدن بود و وزیرت کردند

ایل من گر چه غرور تو سیاووشی بود
سالها نام تو در کنج فراموشی بود

ایل من گرچه به یک عربده لالت کردند
و ستم ها به تو و رستم زالت کردند

ایل من گرچه به ترفند فریبت دادند
نام تحقیر به رفتار نجیبت دادند

ایل من گرچه درختان تو را دار زدند
و کلاغان به عقابان تو منقار زدند

ایل من گرچه رهاندند پلنگت را هم
وحشت آلوده گرفتند تفنگت را هم

ایل من گر چه تو را خانه نشین می خواهند
و برای تو شبی بدتر از این می خواهند

ایل من گرچه خزان. ذوق بهارت را خورد
بادآمد همه ی دار و ندارت را برد

ایل من گر چه به طاغوت قیاست کردند
بارها خنده به اندوه لباست کردند

ایل من گرچه لقبهای بزرگت دادند
یوسفت کرده و هر بار به گرگت دادند

ایل من گر چه به تاریخ تو نیرنگ زدند
تیشه بر ریشه ی اندیشه و فرهنگ زدند

ایل من در پی موسایی و آبت برده است
خوانده بر چینه خروسان و تو خوابت برده است

ایل من دشت و گل و زرده و تارازت کو
ترکه ات کو.درکت کو. دهل و سازتکو

گرچه چندیست در این ایل سیاووش مرده است
پشت خاکستر هر طایفه آتش مرده است

ایل من گاله بزن موسم دلتنگی نیست
ذره ایی عاطفه در قلب علا زنگی نیست

ایل من فتنه گران هفت و چهارت کردند
آب در چاله ی این ایل و تبارت کردند

ابتدا در سر ما نور خرد را کشتند
با همین شعبده سردار اسد را کشتند

ایل من جار بزن. شیون و دندال بس است
داغ سهراب برای جگر سال بس است

ایل من حق تو غم خوردن نیست 
پاسخ عشق ستم نیست 

ایل من کوچ کن امشب همه را برگردان
چادر و اسب و تفنگ و رمه را برگردان

زندگی بی حرکت شور ندارد پوچ است
آخرین راه نجات همه ما کوچ است

زندگی بی سرپر و نوزین و شرف بی معنیست
کوچ ما مذهبمان است.علف بی معنی ست

قهوه تلخ قجر ریخته در کاسه ی ما
ایل خانی سرشب منتظر گاله ماست

شعر از کوروش کیانی قلعه سردی

به‌دست saeidnorouzbeyki فرستاده‌شده در اشعار برچسب‌خورده با

شعرهای کارگری

 

 

سایبر هاکا

عکس

شاه توت

تا به حال

افتادن شاه توت را دیده ای؟!

که چگونه سرخی اش را با خاک تقسیم می کند

هیچ چیز مثل افتادن دردآور نیست

من کارگرهای زیادی را دیده ام

از ساختمان که می افتادند

شاه توت می شدند ….

 

می گن کمونیستی!؟

 بدبختی هامو داد می زنم

 می گم انقلاب خیرش به ما نرسیده

 هرجا اتاقی داشته باشم اونجا وطنمه

 می گن کمونیستی!

از حقوق کارگرا و بی شرفی صابکارا می نویسم

 از ایکنه خدا ما رو فراموش کرده

 می گن کمونیستی!

اعتراض می کنم

 ابزار و ماشینا جای مارو گرفتن

 هممون بیکار شدیم

 می گن کمونیستی!

می گم خنده داره

 شلوارم چند شماره بزرگتر شده

 مسئله اینه که ما گرسنه ایم

 می گن کمونیستی!

تو خیابون پلیسا اگه بفهمن کُردم

 به جرم اختشاش در حفظ و امنیت ملی کشور دسگیرم می کنن

 کتکم می زنن

 می گن اعتراف کن کمونیستی!

اعتراف می کنم

 زندگی وبال گردنم شده

 همین زندگی یه بارم راه راستو نشونم نداد

 واسه همین آدم چپی شدم

 قربان!

 

سیاست

 همیشه بزرگترین اتفاق ها

 به سادگی هرچه تمام تر اتفاق می افتد

 پای همه کارگرها را

 به سیاست باز کردنند

 از وقتی که

 جرثقیل ها چوبه دار شدند

 

اثرات گرسنگی از ماری جوانا بدتر است

یک درخت می تواند بستنی باشد باطعم طالبی

ماه یک تخم مرغ آپز

افتاب سیب زمینی پوست کنده

سنگ فرش ها شیرینی،

با طرح های مختلف و خوشمزه

ابرها می توانند یک بشقاب برنج باشند

آدم ها همین طور

تنها به شرطی که کاملا بی پول باشی

و گرسنه در خیابان قدم بزنی!