هراس دیکتاتوری از اعتراضات مردم

عکس

طی روزهای اخیر و با توجه به نزدیک شدن سال جدید ، و در عین حال رشد بی سابقه تورم و روکود

اقتصادی و پیشه ساختن سیاستهای اقتصادی صندوق بین الملل پول درایران،تحت لوای اقتصاد مقاومتی

اعضای مجلس خبرگان در پانزدهمین نشست خود در ارتباط با وضعیت معیشتی توده های تحت ستم ،

آنان را به قناعت کردن دعوت کرده . در حالی که سفره خالی زحمتکشان میهنمان روزبروز تهی تر

می گردد ، از طرف دیگر شاهد ثروت اندوزی همین پیر کفتاران در شبکه تار عنکبوتی خامنه ای

هستیم . ثروتی که از خوان یغمای میهنمان به حساب بستگان آنان سرازیر شده و هیچ سازمان و ارگانی

هم اجازه حسابرسی از ثروت آنان را نمی تواند به خود بدهد .

ثروتی که از منابع ملی اهم از صادرات و واردات نفتی و غیر نفتی به جیبشان سرازیر می شود . و

از آنجا که خود این زالوصفتان خود بخوبی از آن آگاه می باشند که زمان زیادی برای به پایان رسیدن

دوره ای دیکتاتوریشان باقی نمانده در این غارتگری سعی در سبقت گرفتن از یکدیگر بوده و در همین

ارتباط دچار تداخل و تضادهای بین باندی خود شده و به همین خاطر می بینیم که چگونه در کنار زدن

یکدیگر پرده از روی دزدی های یکدیگر بر می دارند .

با توجه به چنین شرایطی می باشد که اعضای خبرگان در حالی باید وظایف خامنه ای را برای وی

تعیین کنند ، برای گرفتن خط جدید و کاهش تضادهای مابین خود به دیدار سرکرده خود خامنه ای

 شتافته ودر دیدار فوق می بینیم که چگونه وی وظایف آنان را تحت رهنمودهای رهبری خود به

آنان ابلاغ می کند و تاکید دارد که باید از تمامی ظرفیتهای خود و همچنین تقویت حرکت جهادی

که همانا غارت هرچه بیشتر می باشد و در کنار آن تلاش در کنار گذاشتن اختلافات خود در جهت حفظ

و تداوم دیکتاتوری استفاده نمایند . با توجه به خیزشها و اعتراضات تودهای زحمتکش میهنمان و عدم

توانایی دیکتاتوری حاکم در عقب انداختن این اعتراضات ،شدیدا اظهار نگرانی کرده و در همین ارتباط

سران سه قوه را به افزایش فشار بر زحمتکشان میهنمان را تشویق می نماید . وبرای توجیه اعمال ضد

بشری خود نیز اینگونه بیان می دارند که داشتن آزادی خلاف شرعیات اسلام بوده و محمد در صدر

اسلام اینگونه در مورد عوام عمل نکرده و از آن پرهیز می کرده .

حال با توجه به افزایش فشارهای سیاسی ،اقتصادی و سرکوبهای خونین طی سه ده از عمر ننگین این

جنایتکاران و وابستگان سرمایداری جهانی و از طرف دیگر قادر نبودن به ادامه این وضعیت از سوی

زحمتکشان و توده های میلیونی میهنمان و سرکوب خونین هر گونه اعتراض مسالمت آمیز و در واقع

به بن بست رسیدن اینگونه اعتراضات در عرصه های گوناگون ، باید که نیروهای پیشرو وجلودار در

جامعه و یا حتی خود توده های تحت ستم میهنمان علاوه بر تشدید بخشیدن به دامنه اعتراضات خود به

هر بهانه و سمت و سو دادن این اعتراضات بسمت رادیکالیزه شدن آن و وادار ساختن دیکتاتوری به

عریان تر ساختن چهرای پلید خود ، این اعتراضات را همه گیر ساخته تا بدانجا که باعث پراکندگی

نیروهای سرکوب رژیم گشته و این همانا آغاز ضربه زدن به ستون فقرات دیکتاتوری حاکم خواهد بود

باید که آگاه بود به اینکه دیگر چیزی برای از دست دادن نمانده و ادامه چنین وضعیتی بدانجا ختم

خواهد شد که شاهد مرگ عزیزان خود بر اثر فقر و گرسنگی ، فحشا و اعتیاد باشیم . امری که رژیم

بگونه ای از آن استقبال بعمل می آورد ، همانطور که بشکل دیگر در سیاهچالهای خود در حال اجرای

این سیاست می باشد .

نابود باد رژیم وابسته به سرمایداری حاکم در ایران با هر دسته و جناح

پیش بسوی اتحاد و سازماندهی توده های تحت ستم میهنمان

زنده باد آزادی ،برابری وعدالت

به‌دست saeidnorouzbeyki فرستاده‌شده در سیاسی برچسب‌خورده با

خیمه شب بازی دیکتاتوری حاکم در ایران و ذهنیت مردم ونقش فعالین سیاسی


.

همانطور که درمقاله های قبلی اشاره هایی به دلایل رویکرد دیکتاتوری حاکم درایران داشتم

و اذعان داشتم که با توجه به شرایط بد اقتصادی و سیاسی که گریبان گیر این نظام می باشد و

از طرف دیگر مناقشات منطقه ای موجود ، ونقش کشورهای دارای منافع در آن و بهمراه آن

خیزشهای مردمی منطقه و تاثیر گذاری آنها در بستر جامعه ایران . تحلیلگران، رژیم را بر آن

داشته تا با ارئه سیاستهای جدید درجهت عمربیشتر حاکمیت ،جناحهای غالب درنظام را تشویق

به کنار گذاشتن اختلافات خود کرده و در راستای علنی سازی روابط با غرب گام برداشته، تا به

خیال خود مقداری از فشار سیاسی ، اقتصادی را که بر روی دوش خود حس می کنند و همچنین

فریب هر چه بیشتر مردم تحت ستم میهنمان گام بردارند.

چند نکته را اینجا باید متذکر بشوم

اول اینکه علیرغم تمامی تحلیلهای ارائه شده درباب تحریمهای اقتصادی از سوی غرب ، تا

به اینجا ختم شده، که این نظام نیست که فاسد و دیکتاتور و ضد بشری می باشد  بلکه رهبری

خامنه ای ولی مسلمین می باشد که ماهیتی دیکتاتوری به آن بخشیده . در نتیجه چنانچه این

مهم کنار گذاشته شود و یا بنوعی در امور سیاسی و اقتصادی دخالتی نداشته باشد تمامی

مشکلات برطرف خواهد شد و مردم میهنمان از زیربارفقروتنگدستی نجات خواهند یافت ،

و در واقع رسانه های غربی نیز بر طبل این نوع تحلیل ها نیز می کوبند و در عین حال

در کنار چنین تفسیرهایی سعی بر این داشته و دارند که چهره ای مردمی و محبوب از

باند حسن روحانی ارائه دهند و به اصطلاح خودشان چهره ای خوب حاکمیت اسلامی را

به نمایش گذارند ..

زهی خیال باطل به این دسته از حضراتی که سعی بی شائبه ای دارند بر اینکه بتوانند با

چنین تحلیلهایی رژیم را از سراشیبی که در آن قرار دارد نجات داده و افکار زحمتکشان

میهنمان را به بیراهه بکشانند ..

دوم – اینکه نه تنها طی سالهای عمر ننگین این نظام روابط نوکر واربابی قطع نبوده بلکه

همواره با به اجرا گذاشتن خطوطی که از سوی اربابانشان ارائه می شده حلقه بگوشی خود

را همچنان ثابت نموده اند . برای این مدعا اسناد و شواهد زیادی موجود می باشد که مردم

میهنمان نیز آنها را با گوشت و پوست خود و همچنین با قربانی دادن فرزندان بیشمار خود

آنها را لمس نموده اند و تنها کسانی می توانند منکر شوند که بقایشان در گرو بقای این نظام

می باشد .

وادار ساختن خروج نیروهایی چپ پس از اشغال سفارت آمریکا در ایران و سپس ورود

عناصر سازمان یافته از سوی دار و دسته خمینی به سفارت آمریکا و زدو بندهایی که در

پی بازگرداندن اعضای سفارت با جناح های رقیب درکنگره آمریکا صورت گرفته بود .

و درجهت عملی شدن توافقات فی ما بین شان واریز کمک مالی پنجاه وشش میلیون دلاری

از سوی آمریکا به حساب دیکتاتوری جایگزین شده اسلامی در ایران ، کشتار مردم در

کردستان ، بازداشت وشکنجه و اعدام فرزندان بیشمار این مرز وبوم ، دامن زدن به

جنگ ایران و عراق از سوی دیکتاتوری های حاکم در ایران و عراق در جهت رونق

بخشیدن به کمپانی های تسلیحاتی غرب و بستن بزرگترین قراردادهای نظامی در آن

سالها و قربانی ساختن بیشمار جوانانی که به اجبار و یا به خاطر گرایشات ناسیونالیستی

در جنگ شرکت کرده بودند ،قتل و عام زندانیان سیاسی در سال شصت و هفت ،

شرکت در جنگ افغانستان به همراه نیروهای آمریکایی ، شرکت در جنگ خلیج به همراه

نیروهای ناتو ، دامن زدن به بحث اتمی سازی ایران درجهت فروش هر چه بیشتر تسلیحات

غربی به کشورهای منطقه ، ونهایتأ دامن زدن به آتش جنگ داخلی درسوریه به کمک نیروی

تروریستی سپاه قدس و حزب الله و همزمان اقدام به عملیات تروریستی توسط نیروهای مورد

حمایت رژیم ایران در جهت ایجا د نا امنی هر چه بیشتر در عراق می باشد ..

 در تمام مواردی که بدان اشاره شد این جیره خواران سرمایداری جهانی ، بدون اجازه و

هماهنگی با اربابان خود امکان چنین عرض اندامهایی را نداشته و نخواهند داشت . با

چنین همکاری های نزدیک و تنگاتنگ چگونه است که بی شماری از نیروهای اپوزیسیون

و بهمراه آنان آیت الله بی بی سی ومرجع عالی قدرشان صدای آمریکا ، در شیپور خود

می دمند که تحریمهای اقتصادی ایجاد شده از سوی غرب با عث چرخش سیاستهای رژیم

در قبال مجامع بین المللی شده است و در حال روی خوش نشان دادن می باشند ..

 در عین حال که ما می بینیم فربه شدن هر روزه آقا زادهای سران حاکم در ایران و بهمراه

آن انبار شدن کالاهای بیشمار را در گمرکات وبنادرخصوصی صرفأ بدین منظور که بتوانند

تزریق سر سوزنی آن کالاها به سودهای کلان دست یابند.

و آخر اینکه تمامی دگر اندیشان و آزادیخواهان از معنا و مفهوم کلمه جمهوری بخوبی آگاه

هستند .(جمهوری شیوه حکومتی است که بر پایه مردم سالاری ، که مردم در آن حق

حاکمیت بر سرنوشت اجتماعی خودشان را به طور مستقیم از طریق منتخبین مردم که با

رضایت و رأی مستقیم تعیین و آنان نیز اقتدارات معین قانونی خود را در یک مدت محدود

و تحت نظارت آحاد مختلف مردم اعمال می نمایند ، گفته می شود ..)

حالچگونهاستکهدیکتاتوریحاکمدرایرانراهمجمهوریمینامندوهم نا مشروع

وهمدیکتاتور؟ مادامیکهبهایننظامفاسدودیکتاتورلقب جمهوری ارائه داده شود نه

تنهاجمهوریبهسخرهگرفته می شود بلکهمشروعیت به حاکمیت دیکتاتوری اسلامی در

ایران نیز داده می شود .

آنچه که به نظر من در چنین شرایطی مهم هست .این است که نیروهای انقلابی و دگراندیشان

و آزادیخواهان باید هر چه در توان دارند در افشای ماهیت رژیم دیکتاتوری اسلامی و کشورهای

دارای منافع در منطقه بپردازند و در جهت نابودی آنان گام بردارند و مردم را برای چنین هدفی

سازماندهی و متشکل سازند ، چرا که قدرت واقعی در دست مردم می باشد . .

درارتباط با دیکتاتوری اسلامی درایران باید به این نکته اشاره کرد که ازسال 2011 تخت سلطنت

در زیر پای رژیمهای مستبد وارتجاعی که سالها در منطقه حکمرانی کرده اند و اینطور به نظر

میرسید که تا ابد بر جای خواهند ماند . تعقیرات انقلابی بوجود آمده در تمامی این کشورها از جمله

میهنمان دیگر به آسانی خاموش نمی شود .

البته که بموازات آن شاهد رشد نیروهای اسلام گرای تروریستی نیز بوده ایم و در شرایط کنونی

همچنان با توجه به حمایتهای حاکمان مستبد منطقه و همچنین صاحبان سرمایه داری مالی جهانی

کماکان در حال رشد نیز می باشند . در نتیجه این امکان خواهد بود که همه ی مبارزات به

پیروزی ختم نشوند ، و این چندان مهم نیست ، چرا که پروسه سرنگونی حاکمان مستبد همچنان

در حال جریان می باشد و این زمان خوبی هست برای سازماندهی عملی و روشن ساختن استراتژی

سیاسی خود و مبارزین انقلاب ، و باید که دراین جریان همه ی آزادیخواهان و دگر اندیشان و

نیروهای انقلابی شرکتی فعال داشته باشند .

همانطورکهدیدیمباجابجایهایمهرههایرژیم،حاکمیتسعیبرآن دارد تا اینگونه القا سازد

کهدرجهتمنافعمردمقدمبرمیدارد . ازهمینرو استکهشاهدبکارگرفتن فائزه هاشمی

دردستگاهجدیدمیباشیم .  

تمامیاینتغییراتبدینخاطرصورتمیگیردکهحاکمیتاسلامیدرایران ، سیاستهای ریاضت

اقتصادیخودرابرایمردموزحمتکشانمیهنمانراهرچه بیشتر تشدید بخشد و به آنان خورانده

شود . زحمتکشانمیهنمانهرروزهرنج بیکاری و فقر وتنگدستی را تحمل می کنند و در واقع

هیچگونهامیدیبهتغییروضعیتبد معیشتیخودندارند .

ازهمینرو استکهزحمتکشانمیهنمانبه مروردرطولمبارزاتخودشانسعی در فاصله گرفتن

ازاصلاحطلبانوگروههایمیانهرورادارندوهمچناندرتلاش هستند تا به اشکال رادیکالتر

مبارزهرویبیاورند .

دلبستنبهجریانهایمیانهروواصلاحطلبوامیدیکهازاینراهمیتوان تغییری جدی و اساسی

دراینزندگینکبتبارایجادکرد،خودبخودفکرمبارزه و سازماندهی انقلابی و اتحادی که لازمه

انجامیکدگرگونیواقعی استراازذهنزحمت کشانمیهنماندورمیسازد . و این همان چیزی

چیزیاست کهدیکتاتوریحاکمدرایرانمیخواهد .

.

میشودازحمایتجریانهایمیانهروواصلاحطلبدستکشید،میتوانیم پشت دست خودمان را

داغبکنیمودیگردرهیچتجمعیویاهیچگونهانتخاباتی شرکت نکنیم.اما صرفاً با این سطح ازمقاومت

منفینمیتواننقشیجدیدر تعیینسرنوشتخودداشتهباشیم . باید بتوانیم که بدنبال راهکارو برنامه

دگرگونیجامعهبگردیم . بایدکهبامنافعاساسیزحمتکشانمیهنمانوخواسته های روشن و موثر

موثرمردموزحمتکشانآشناشویم

بایدکهبتوانیمنیروهای  آگاهجامعهرادریکظرفقرارداده  واعتمادمردم میهنمان را بدانها

بیشترنماییمتافرایندسرنگونیدیکتاتوریاسلامیدرایران را به پیش بریم و به انقلاب واقعی و

برهمزنندهبساطظلمواستبداد در میهنمان دست پیدا کنیم .

نابود باد دیکتاتوری وابسته به سرمایداری جهانی حاکم در ایران .

پیش بسوی اتحاد و عمل انقلابی در جهت سرنگونی رژیم ضد بشری در ایران .

زنده باد راه سوسیالیسم .

زنده باد آزادی وبرابری و عدالت اجتماعی .

                                                                   سعید نوروزبیکی

                                                                                       14َ-02-2014

 

 

به‌دست saeidnorouzbeyki فرستاده‌شده در سیاسی برچسب‌خورده با

در آستانه سالگرد قیام وآغاز طرحی نو برای جهان از سوی سیاستمداران غربی ودیکتاتورها در کنفرانس داووس

در آستانه سالگرد قیام 21 بهمن 57 و آغاز یورشهای بیشرمانه رژیم جنایت

پیشه حاکم در ایران ، و در عین حال بروز تحولات جدید در پیش

برد سیاستهای سرکوبگرانه و مماشات هر چه بیشتر رژیم ضد بشری حاکم

و دستگاه عریض و طویل روحانیت در جهت تداوم هر چه بیشتر عمر ننگین

خود و توسل جستن رژیم به ترفندها و وعده هایی  برای پراکنده سازی هر

چه بیشتر نیروهای مخالف و سرنگونی طلب . .

اشاره کردن به سابقه جنایتکارانه 35 ساله رژیم امری نیست که بر هر ایرانی

و یا آزادیخواهی پوشیده مانده باشد ، از همین رو تا آنجا که امکان داشته باشد

از تکرار مکررات خود داری می کنم  . البته در بعضی موارد نمی توان

از این عمل جلوگیری بعمل آورد .

بحث خود را با گزافه گویی های خامنه ای در باب مقوله آزادی که در جمع

نخبگان کاسه لیس خود ایراد کرده بود آغاز می کنم ، چرا که با توجه به نوش

جان کردن جام زهر و چرخش علنی بسوی اربابان خود و در عین حال متذکر

شدن بر این امر که شرایط بحرانی را پیش رو دارند و اینکه باید بتوانند با

توجیهات عوامفریبانه برای سیاهی لشگر خود ، آنان را به سکوت و اطاعت

مطلق تشویق نماید.

وی اینگونه عنوان می کند .

حقيقت اين است كه بحث آزادى در بين غربى‌ها، در همين

سه چهار قرنِ حول و حوش رنسانس و بعد از رنسانس، يك

شكوفائى بى‌نظيرى پيدا كرده.

منظور دیکتاتوری از شکوفایی چیزی جز اقتدار گرایی مطلق از سوی

صاحبان سرمایه در کل این کره خاکی نمی باشد .و از همین رو می باشد که

دیکتاتور حاکم ، برای رویکرد خود به تاریخ وقایع در غرب علاقه پیدا کرده

تا بلکه بتواند با زبان الکن  به جیره خواران خود سیاستهای جدید خود را

که برگرفته از غرب و تحلیلگران غربی می باشد دیکته کند .

وی در ادامه می افزاید !

كمتر موضوعى مثل مسئله‌ى آزادى در غرب، در اين سه چهار

قرن مطرح شده. اين يك علت كلى دارد، علت كلى اين است كه

اينكه راه بيفتد، غالباً يك. اين بحثهاى بنيانىِ اصولى براى

طوفان اين بحثهاى اساسى را به راه مى‌اندازد.

يك حادثه‌اى بايد پيش بيايد كه آن حادثه زمينه

شود. البته عرض كردم؛ اين اشاره‌ى به عامل اصلى است –

كه حالا عامل اصلى را عرض ميكنم

قبل از اينكه آن انفجار بزرگِ سال 1789 اتفاق

بيفتد – كه خب، انفجار عظيمى بود؛ چقدر ضايعات، چقدر

خرابى‌ها به وجود آورد – در زير پوست جامعه و شهر و كشور

اينقدر حوادث اتفاق مى‌افتاد كه نشان ميداد يك چيزى در

جريان است. حالا در خصوص آزادى، بحث عقل را مطرح

فرمودند. نه، من به شما عرض بكنم؛ در انقلاب كبير فرانسه

ممكن است چهار تا روشنفكر يك جورى حرف ميزدند، اما در

ميدان عمل روى زمين، آنچه كه مطرح نبود، مسئله‌ى عقل و

عقلانيت و گرايش به عقل بود. نخير، آنجا فقط مسئله‌ى آزادى

بود؛ عمدتاً آزادى از قيد سلطنت و حكومت مستبدِ

همانطور خامنه ای اشاره می کند در شرایط کنونی نه عقلانیت را باید بکار بست

و نه گرایش به آن را باید ترویج کرد .چرا که جامعه همچون همان شرایط

فرانسه در حال انفجار قرار دارد و می بایست که صرفأ به مسئله آزادی

که یکی از خواسته های جامعه می باشد پرداخته شود و البته تا جایی که به

اقتدار آنان ضربه وارد نسازد .

سخنانی از این دست  از سوی دیگر سران رژیم حاکم در پی بروز تحولات

جاری در ساختار سیاسی اقتصادی و اجتماعی بزبان رانده می شود و متاسفانه

بار دیگر شاهد به انحراف کشیده شدن بخشی از نیروهای درون اپوزیسون

در مقابله با شرایط کنونی می باشیم و جالب است که در طی این 35 سال

جنایات دیکتاتوری چه در داخل و چه در خارج از مرزهای میهنمان ، این

نیروها با هر بار چرخش حاکمیت چشمان خود را بر روی فجایع بیشماری

که بر مردم میهنمان تحمیل شده می بندند و در به انحراف کشیدن جنبش

مردمی میهنمان گوی سبقت را از یکدیگر می ربایند .

و به همین دلیل هم به هیچ وجه نیروهای انقلابی خواهان سرنگونی نباید اجازه

دهند که بار دیگر مردم تحت ستم میهنمان فریب تبلیغات افراد ونیروهائی را که

خواهان کمک های کشورهای غربی و سرنگونی رژیم با دخالت آنان هستند و

یا خواهان اصلاحات از درون رژیم می باشند ،را بخورند ..

به اعتقاد من را ه  خلاصی از دیکتاتوری حاکم در ایران توسط مردم میهنمان

تنها از طریق مبارزه و اتحاد خودشان در صفوف متصل امکان پذیر خواهد

بود .

در طی تحولات اخیر و پهن کردن فرش قرمز برای شرکتهای فرانسوی ،انگلیسی

هلندی، نروژی ،سویسی ، آلمانی و آمریکایی از سوی سران رژیم و همچنین

گسترش هر چه بیشتر معاملات تهاتری با چین و روسیه و بطور کلی ایجاد زمینه

های مساعد در جهت غارت هر چه بیشتر منابع میهنمان و حاصل دست رنج مردم

تحت ستم از سوی غولهای صنعتی غربی وآسیایی ، مزدوران رژیم تمامی تلاش

خود را بکار بسته تا همچون گذشته اعتماد و اطمینان اربابان خود را بسمت خویش

جلب نمایند و البته که دراین راه نیز برخلاف تحلیلهای غلطی که از سوی برخی از

نیروهای اپوزیسیون ارائه می شود موفق بوده اند .

در کنار این علنی سازی روابط با دنیای سرمایداری جهانی و یا همانطور که در

نشست داووس اعلام داشته اند ایجاد طرحی نو برای جهان . شاهد اوجگیری

اعتراضات و اعتصابات کارگری از جمله ، تجمع گروهی از کارگران در استان

فارس در مخالفت با شرط دولت برای محروم ساختن سیزده میلیون کارگراز سبد

ناچیز کالایی ، اعتراض فولاد زاگرس به عدم پرداخت حقوق معوقه خود ، تجمع و

اعتراض کارگران یخچال سازی ایران پویا ، اعتصاب کارگران ایران تایر در

اعتراض به اخراج گروهی از کارگران از سوی صاحبان کارخانه ، تجمع کارگران

اخراجی شرکت ماد ایران در مقابل مجلس ضد مردمی رژیم دیکتاتوری ، اعتصاب

کارگران پتروشیمی فجر ، اعتصاب کارگران معدن در اردکان و بازداشت بیش از

28 تن از آنان توسط مزدوران رژیم ،افزایش رشد 19درصدی جان باختن کارگران

در محیط کار بخاطر عدم استانداردهای بین المللی قانون کار و بی توجهی کارفرمایان

وپیمانکاران بدان ، که باعث جان باختن روزانه 5 نفر از کارگران در محیط کار می باشد

بازداشت فعالین مدنی و دانشجویی در تهران و سایر شهرستانها ، افزایش اعدام زندانیان

سیاسی و عادی . افزایش موج اعتیاد در بین جوانان و ترویج آن از سوی باندهای رژیم ،

افزایش فقر و فحشا در اثر بیکاری روبه تزاید در جامعه ، می باشیم.

برای چگونگی مبارزه پیش رو در شرایط کنونی و با توجه به تغییراتی که دیکتاتوری

حاکم در سیاستهای خود اعمال نموده است و در واقع می توان گفت نقاب از چهر ای

واقعی خود برداشته باید که بتوان تعریفی تازه از آن ارئه داده تا بتوانیم وظائف آتی

مبارزاتی خود و ستمدیدگان میهنمان را روشن سازیم . البته که در جهت سرنگونی

رژیم تعقیرزیادی صورت نخواهد گرفت ، بلکه این روشها و تاکتیکهای مبارزاتی

خواهد بود که بعضأ ممکن است تغییر یابد .

در جایی که حسن روحانی به اربابان خود اینگونه عنوان می کند .

«جهان امروز عصر وابستگی متقابل است و هر کشور و ملت،   همواره بايد مزيت های نسبی خود را در عرصه اقتصاد، فرهنگ و سیاست مشخص کند ……..

 ما بخواهيم و نخواهيم، اقتصاد و فرهنگ وسیاست کشور با جهان پیوند دارد…..

 با مسايل جهانی نمی توان صرفا احساسی یا غریزی برخورد کرد .

دارد.  عقلايی عمل کردن نيز نياز به طرح و استراتژی

روحانی جهانی شدن را «پديده ای ميداند نسبتا خود جوش که

توسط برخی قدرت ها تقويت و تشديد نيز ميشود، و به عنوان يک جريان غالب

 و تاثير گذار خواستار ايجاد تعييراتی در ساختار های اقتصادی و سياسی و

 فرهنگ جوامع پذيرنده است

وی در سخنان خود سر سپردگی خود و رژیم را بی چون و چرا همواره اعلام می کند

و بدان اعتراف دارد ، تا مبادا از لطف و عنایات اربابان سرمایه محروم بمانند .

چرا که شاهد سرنوشت دیگر همپالگی های خود در منطقه بحران بوده اند و از

آنجا ییکه بخاطر دارا بودن تورم ناشی از بحران اقتصادی جهانی و همچنین

اجرای سیاستهای غارت هرچه بیشتر از سوی باندهای مافیایی رژیم و واریز

ساختن میلیاردها دلار پول از فروش منابع میهنمان به حسابهای خارج از کشوری

خود و همچنین اعتراضات گسترده مردمی و کارگری در مقابله با یورشهای همه

جانبه مزدوران به مال و جانشان ،و افزایش فساد اداری در دستگاههای دولتی خود

راهی جز علنی سازی و فراهم ساختن بازگشت دوباره شرایط اعلیاحضرتی به کشور

را پیش رو نمی بینند .

و در واقع با توجه به نفوذی که در بین تروریستهای منطقه دارد و نقشی را که تا کنون

دارا بوده و در ادامه نیز خواهد داشت ، منظور همانا ایجاد نا امنی در حوزه نفوذ خود

در جهت حفظ اقتدار گرایی و الیگارشی نظامی صاحبان سرمایه جهانی .

اولأ خواهان حفظ برتری طلبی خود نسبت به دیگر رقبا در منطقه بوده .

و دومأ خواهان بدست آوردن اطمینان هر چه بیشتر اربابان خود نیز می باشد.

از همین رو است که روحانی در داووس چنین اظهار می دارد ، امنیت و رفاه در

 صورتی امکان پذیر بوده که برای همه باشد .

در واقع بر خلاف دیگر همپالگی های خود در منطقه و با توجه به خدماتی که در جهت

توسعه طلبی های سرمایه جهانی ارائه داده ، چه در داخل و چه در خارج از مرزهای

ایران . در داخل با از بین بردن و به ورشکستگی کشاندن تمامی صنایع کشور و با توجه

به جمعیت میهنمان ، ایجاد یک بازار مصرفی بزرگ برای تولیدات مصرفی کشورهای

غربی و سودی که از این راه عاید آنان می شود . و در خارج از مرزهای ایران با

آتش زدن به اختلافات داخلی و ایجاد نا امنی و سازماندهی و تامین سلاح برای نیروهای

شبه نظامی تروریستی برای الیگارشی نظامی کشورهای صنعتی که سودهای میلیاردی

از این را ه طی سالهای حاکمیت این نظام نا مشروع در ایران به دست آورده اند ، این

رژیم خواهان توجه هر چه بیشتر اربابان خود می باشد .

این است پیوند تگاتنگ میان سرکوب ها و کشتارها ، و زمینه سازی برای ساخت و پاختهای پنهان رژیم با صاحبان سرمایه جهانی .

و همانطور که تونی بلر اظهار داشته میوه جنگ عراق را از دستان حسن روحانی

دریافت کردیم .

چنین اظهاراتی از سوی مقامات و سیاستگذاران غربی چیزی جز رنج و مشقت

هر چه بیشتر برای مردم ستمدیده به ارمغان نخواهد داشت و باز تاب آن را در

حذف 13 میلیون کارگر و مزد بگیر از سبد کالایی رژیم و یا اعدام زندانیان سیاسی

اهوازی طی روزهای اخیر می باشد . .

 

در نشست امنیتی مونیخ که صد وپنجاهمین نشست آن  بود خبرنگار

 اعزامی رادیو فردا از کلا ودیا روت معاون رئیس مجلس آلمان از حزب سبزها ،

چنین سوال می کند .

آیا شما تحولات اخیری که در سیاست خارجی ایران رخ داده و رابطه تازه این

کشوربا جامعه بین‌المللی راعبوراز مانع و ورودبه مرحله ای تازه می بینید ؟

 وی اینگونه اعلام می دارد: عبور از مانع شاید نباشد، اما شاید بتوانم آن را بهاری

 پس از زمستان بخوانم.

نتیجه‌ای رسیده است که طرف این موضوع اهمیت حیاتی دارد که این مذاکرات به یک

ایرانی آن را پیروزی می‌خواند و آمریکا  هم همینطور و یک نوع برد برد  

برای طرفین است.  وقتی کسی بازنده نباشد، یک  نتیجه خوب است. به نظرم این

خوب است که امسال ایران در کنفرانس امنیتی مونیخ حضور دارد.

اگرچه که برای اولین بار نیست، اما شاید بتوان گفت با صدایی تازه در سیاست  

خارجی ایران، در این نشست حاضر شده‌اند. این، من را امیدوار می کند اما کافی

نیست. من از غیبت ایران در کنفرانس ژنو دودر باره سوریه ، بدون شک ،

خرسند نیستم. ایران نقش مهمی در این بحران بازی می کند و باید در ژنو نشانده

می‌شد.

و در جایی دیگر در برابر این سوال ، آیا ایران باید با پیش شرط و یا بدون پیش

شرط ، پذیرفتن سند ژنو یک درباره دولت انتقالی بدون بشار اسد ، در این کنفرانس

حضور می یافت ؟

،   وی در پاسخ خبرنگار رادیو فردا چنین بیان میکند ،

ببیند اصلا به مثبت و منفی‌اش کاری ندارم ایران در این موضوع بازیگر است

و حضورش از خیلی از شرکت‌کننده‌ها مهمتر بود .

این در حالی می باشد که حسن روحانی در جمع مجلس از انعکاس کنفراس

مونیخ وبحرانی بودن وضعیت کشور و یا به تعبیری دیگر بحرانی بودن

شرایط حاضر برای نظام را تایید می کند و از آن خبر می دهد

همانطور که معاون رئیس مجلس آلمان بدان اشاره می کند و سران رژیم نیز

در حفظ این صفت طی سالهای عمر ننگین خود سعی در اثبات آن دارند

همانا نقش بزرگی می باشد که از سوی اربابان خود به آنان واگذار شده

و همواره..

حال با توجه به شرایطی را که درپیش رو داریم و قطعأ رژیم می رود که هر مانعی را که برای

رسیدن به اهداف ضد بشری خود لازم می داند از سر راه بردارد و خوب این فقط شامل

تمامی اعتراضات مردمی و صنفی ودانشجویی و کارگری و مدنی می باشد .

برای مقابله با موج جدید یورشهای رژیم نه توسل جستن به اصلاح طلبان رنگارنگ و نه

توسل جستن به موافقان دیروزی و مخالفان امروزی بلکه تنها وتنها از طریق توسل

جستن به نسل جوان و پیکار جوی میهنمان که دارای بیشترین نیرو و بیشترین پتانسیل

انقلابی را دارا می باشد است که می توان شرایط و زمینه های سرنگونی دیکتاتوری

 حاکم در ایران را مهیا ساخته و انقلابی واقعی را رقم زد .

وظیفه نسل جوان در این برهه شرکت جستن در تمامی اعتراضات مردمی و همراهی

کردن با آنان می باشد واین میسر نمی شود جز از طریق تشکیل جمع های چند نفره

و اطلاع رسانی ها و انتقال اخبار مربوط به دستگیریها و اعتراضات دانشجویی و

کارگری به تمامی اقشار مختلف مردم .

و در عین حال بکار گیری شیوه های مبارزاتی مختلف بنا به شرایطی را که دارا

 می باشند یادمان باشد که میارزه با دیکتاتوری هیچگونه روش کلاسیک و یا

دیکته شده ای را در خود دارا نیست ، با نگاه به انقلابات بوجود آمده در سراسر

 دنیا خواهیم دید که هر کدام از آنها با توجه به زمینه های مادی خود اشکال

مبارزاتی خود را تعیین می نمودند و چه بسا در اکثر موارد نیز به ثمر رسیدند .

نابود باد رژیم دیکتاتوری اسلامی ایران

نابود باد سیستم پوسیده سرمایداری جهانی

زنده باد سوسیالیسم

 

زنده باد آزادی

به‌دست saeidnorouzbeyki فرستاده‌شده در سیاسی برچسب‌خورده با

کارنامه حکومت اسلامی

 

«هیچی» بزرگ خمینی ۳۵ سال است که با ایران است. میراث خمینی و جانشینانش که قرار بود با سرنگونی شاه آزادی و رفاه و اتوبوس و آب و برق مجانی برای مردم بیاورند درواقع همان هیچی است که خمینی درهواپیما گفت. البته کمی بیشتر از هیچی. چون ایران ۳۵ سال پس از بازگشت خمینی به ایران حقیقتا با آن زمان تفاوت زیادی کرده است.

هوای آلوده، دلار ۳۰۰۰ تومانی،‌ اقتصادی که خمینی می‌گفت مال خر است و این روزها زمزمه افزایش مجدد قیمت بنزین از ره‌آوردهای آن هیچی بزرگ است که امام با خود آورد. حالا هرچقدر هم عده‌ای بخواهند هر ۴ سال یکبار با ماله‌کشی بر روی گذشته مردم را به رضایت به بد دربرابر بدتر ترغیب نمایند و زمانی خاتمی و حالا روحانی را مطرح کنند که اگر به این‌ها رای بدهید وضع بهتر می‌شود وضع بهتر نخواهدشد که بدتر هم می‌شود. نمونه‌اش وضعیت کشور پس از روی کار آمدن روحانی است که ۳۵ سال پس از هیچی بزرگ خمینی حالا دوباره قرار است درآستانه نوروز بازهم گرانی و تورم سراغ هم میهنان بیاید. حقیقتا ۳۵ سال از آن روز که امام باهیچی بزرگ آمد می‌گذرد.

 
کارنامه حکومت اسلامی در تصاویر بخوبی پیداست غارت اموال ایرانیان و تحقیرشان برای کالای روزمره !!!! نظر شما چیست ؟؟؟
 
 
تصویری از کودکان خیابانی در سرما و برف امروز در تهران
 
به‌دست saeidnorouzbeyki فرستاده‌شده در سیاسی برچسب‌خورده با

ظهور و گسترش نیروهای تروریستی اسلامگرا در کردستان ایران و عراق و حمایت دیکتاتوری حاکم در ایران از آنان .

Image

 

طی وقایع اخیری که در منطقه و همچنین در ایران و عراق بوقوع پیوسته . شاهد بودیم که بخشی از نیروهای تروریستی

و مزدوران اجیر شده حکام منطقه و بخصوص رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی در پی ایجاد تنشهای تازه در منطقه به یکی

دیگر از کانونهای بحران در منطقه ، یعنی کشور عراق گسیل شده تا بوسیله قربانی ساختن انسانهای بیشمار و بی دفاع در جهت

برقرار نظم نوین جهانی در این راه گام بردارند .

با توجه به علنی شدن روابط ایران و غرب  البته به سر کردگی آمریکا و مشخصأ عقب نشینی سران دیکتاتوری جمهوری اسلام

ی از شعارهای ضد آمریکایی و در عین حال نشان دادن چراق سبز از سوی قدرتهای مالی جهان به دیکتاتوری حاکم در ایر ان

در جهت گسترش فعالیتهای تروریستی خود در منطقه ، بی خود نیست که لاریجانی مزدور با بی پروایی از جان و مال و ذخایر

مالی میهنمان در جهت حمایت هر چه بیشتر و گسترش فعالیتهای گروه تروریستی حزب الله اینگونه اعلام می دارد.

: «قطعا اگر به حزب الله تعدی شود، ايران پشتيبان حزب الله خواهد بود» چرا که «حزب الله افتخار عالم اسلام بوده است… اگر

مقامات غربی درباره حزب الله و مقاومت حرف درشت بزنند، قطعاً تودهنی می خورند» لاريجانی تروريست معدوم عماد مغنيه

از سرکردگان حزب الله را سمبل شجاعت ناميد.

د آخوند صديقی، امام جمعه موقت تهران یکی دیگر از مزدوران رژیم نیز در سخنان خود طی نماز جمعه

« مقاومت لبنان و حزب الله امروز نه تنها برای جهان اسلام که برای جهان بشريت افتخار است… ما به حزب الله افتخار و از

آنها حمايت می کنيم» حزب الله هم اکنون متحد و بازوی بشار اسد می باشد.

این اظهار نظرها در حالی صورت می گیرد که میزان درگیریها  بین گروههای تروریستی حزب الله ومخالفان مسلح تحت

حمایت کشورهای عربی در سوریه که منجر به تلفات زیاد حزب الله گشته ، از یک طرف و از طرف دیگر اظهار نظرهای

بعضی از جناههای قدرتهای مالی جهانی در مورد این گروه منجر به موضع گیریهای جدید از سوی مزدوران و سران

حاکمیت ایران در قبال این گروه تروریستی شده است .

هرچند که این موضع گیریها تازه نبوده و از ابتدای آغاز فعالیتهای این گروه همواره شاهد چنین اظهار نظرهایی از سوی

دیکتاتوری اسلامی در ایران بوده ایم . اما در کنار این افاظات باید نگاهی نیز به فعالیت دیگر نیروهای تروریستی که

همچنان مورد حمایت سران مزدور رژیم می باشند و در حال گسترش میزان فعالیتهای خود در به خاک و خون کشیدن

انسانهای بی دفاع و همچنین ایجاد نا امنی در فضای منطقه برای توجیه هر چه بیشترحضور نیروهای سرکوبگر داخلی

 و خارجی در منطقه می باشد انداخت .

از جمله این گروهها باید اشاره کرد به حضور نیروهای تروریستی سلفی در کردستان ایران و عراق. اگر چه به ظاهر

مبنای ایدئولوژیکی این جریان با دستگاه روحانیت حاکم در ایران یکی نبوده ، اما هیچگاه از آغاز شروع بحران در منطقه

دیکتاتوری حاکم در ایران در صدد مقابله با اینگونه نیروهای تروریستی تا کنون بر نیامده که هیچ ، بلکه به گونه های مختلف

نیز آنان را مورد حمایت خود قرار داده .چرا که سران رژیم از همان ابتدای دست یافتن به قدرت همواره این سیاست را مد

نظر داشته که بتوانند همچنان بعنوان ژاندارم منطقه باقی مانده و در همین راستا سعی فراوان در صرف  هزینه های گزاف و

 همچنین استخدام مزدور برای فعالیتهای برون مرزی خود داشته و دارد.

گسترش نیروهای تروریستی اسلامگرا بر می گردد به دکترین نیکسون در دهه ای هفتاد یعنی ایجاد کمربند سبز در منطقه برای

مقابله با جنبش های کمونیستی . و از آنجایی که با اتخاذ چنین سیاستی جهان غرب  توانست با عقب راندن جنبش های انقلابی

کمونیستی در منطقه خواسته های قدرت های مالی جهانی را بر آورده سازد .

ما می بینیم که  از سوی بوش پدر یکبار دیگرچنین سیاستی  مورد استفاده واقع می شود آنهم با ایجاد جریان تروریستی القاعده به

رهبری اسامه بن لادن و گسترش فعالیتهای این نیرو در منطقه .که مورد استقبال رژیم دیکتاتوری حاکم در ایران نیز واقع شد و

مورد حمایت قرار گرفت

با آغاز فعالیتهای این جریان و همچنین نیروهای دیگری همچون اخوان المسلمین و حزب الله ، نیروهای  ا سلامگرای دیگری نیز

رشد و گسترش یافته . ازجمله این نیروها سلفی های جهاد گرا می باشند ، که جملگی تروریستهای هستند که برای رسیدن به

خواسته های اربابان خود از هیچگونه جنایتی دریغ نخواهند کرد ..

در ادامه سیاستهای قدرتهای مالی جهانی در بر پایی ایجاد کانونهای بحران بخصوص در منطقه خاور میانه و کشورهای حاشیه

 خلیج فارس ، شاهد روی کار آمدن نیروهای اسلامگرای طالبان در افغانستان  و سپس بعد از آن فروپاشی دیکتاتوری صدام در

عراق و روی کار آمدن نوری المالکی می باشیم و از آنجایی که حاکمان جدید در جهت حفظ منافع قدرتهای مالی گام برداشته

در نتیجه هیچگاه نخواهند توانست که از حمایتهای مردمی برخوردار شوند . از همین رو آغاز حاکمیتشان توام با موج جدید

سرکوبها  با توسل جستن به نیروهای تروریستی و سرکوبگر همراه بوده

کروه تروریستی القاعده که بخش بزرگی از آن نیروهای سلفی تشکیل می دهند ، پس از افغانستان و با آغاز بحران در سوریه

و عراق بخش بزرگی از آنان به سوریه گسیل شده و بخش دیگری به اقلیم کردستان رفته تا در کنار هم به برپایی جو ناامنی

و ایجاد رعب و وحشت در کشورهای مزبور بپردازند ..

رشد و گسترش گروههای تروریستی سلفی در کردستان ایران و عراق بر می گردد به حمایتهای حاکمیت اسلامی در ایران در

جهت مقباله با مقاومتهای مردمی اقلیم کردستان در برابر سیاستهای سرکوبگرانه سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی  ایران و عراق

چرا که مردم زحمتکش و ستمدیده اقلیم کردستان بارها و بارها با مقاومتهای خود ثابت کرده اند که اگر چه تا کنون نتوانسته

اند به خواسته های برحق خود دست یابند ولی کماکان در برابر سیاستهای سرکوبگرانه حاکمان خود جان سختی کرده و در

حفظ آنچه را که دارند سخت مقاومت بخرج می دهند .

از همین رو می باشد که شاهد فعالیتهای علنی در بخشهایی از خاک کردستان و رویارویی این جریان تروریستی با مردم

زحمتکش کردستان می باشیم .

نابودباد سرمایداری جهانی و تمامی اهرمهای سرکوبگرانه اش .

نابود باد دیکتاتوری وابسته به سرمایداری جهانی جمهوری اسلامی .

برچیده باد بساط جهل و خرافات و ادیان مختلف .

زنده باد آزادی .

زنده باد سوسیالیسم .

 

 

 

به‌دست saeidnorouzbeyki فرستاده‌شده در سیاسی برچسب‌خورده با

داد و بی‌دادهای فرماندهان سپاه، سخن گفتن از براندازی، انقلاب مخملی آمریکایی و توطئه‌های آمریکا، در این روزها، معلول هراس از قطع احتمالی رانت‌خواری اقتصادی است.

Image

 افشای فسادهای باورناکردنی دولت خامنه‌ای/احمدی‌نژاد بود. روحانی گزارش داد که با حدود ۸۰۰ میلیارد دلار درآمد ارزی، احمدی‌نژاد دولت را با ۵۰۰ هزار میلیون تومان بدهی و رشد اقتصادی منفی ۸/۵تحویل داده است. مهم‌ترین خطر، خطر قطع شدن رانت‌خواری‌های ناشی از تحریم‌های اقتصادی و ساختار دولتی است.

اگر توافق هسته‌ای قطعی و دائمی شود، اگر شدیدترین تحریم‌های طول تاریخ لغو گردند، کل شبکه فاسد رانت‌خوار تحریم‌های اقتصادی فرو خواهد پاشید.

برای دور زدن شدیدترین تحریم‌های اقتصادی تاریخ که علیه کشوری وضع شده‌اند، با تصمیم بالاترین سطح نظام- آیت‌الله خامنه‌ای، صادق لاریجانی، علی لاریجانی، محمود احمدی‌نژاد، حیدر مصلحی، رستم‌خانی، فرماندهی سپاه، و…- شبکه‌ای از امثال بابک زنجانی ساخته شد.

 این شبکه پنهانی، میلیاردها دلار از تحریم‌ها منفعت برده است. جا به جایی صد میلیارد دلار، نیازمند چیزی حدود ۱۰ تا ۱۵ درصد رشوه و سهم‌گیری است. یعنی ۱۰ الی ۱۵ میلیارد دلار.

برخلاف نظر مدافعان ایرانی تحریم‌های اقتصادی فلج‌کننده، این تحریم‌ها به زیان سپاه پاسداران تمام نشد. تحریم‌ها مجازات جمعی مردم ایران بود و هست. به گفته تعدادی از نمایندگان مجلس، بابک زنجانی، توسط چهارتن از اعضای هیات دولت احمدی‌نژاد شامل رستم قاسمی، شمس‌الدین حسینی، حیدر مصلحی و محمود بهمنی تأیید شده بود.

بدون تأیید سپاه و وزارت اطلاعات امکان نداشت و ندارد فردی در چنین سطحی بتواند عمل کند. انحلال شبکه رانت‌خوار دور زدن تحریم ها، بخش مهمی از لغو تحریم‌ها خواهد بود.

دولت روحانی تمایلی به واگذاری طرح‌های اقتصادی به سپاه ندارد. اما این که در عمل تا چه حد در این زمینه موفق شود، به توازن قوا بستگی دارد. داد و بی‌دادهای فرماندهان سپاه، سخن گفتن از براندازی، انقلاب مخملی آمریکایی و توطئه‌های آمریکا، در این روزها، معلول هراس از قطع احتمالی رانت‌خواری اقتصادی است.

اگر چه آورنده مقاله بالا اعتقاد دارد که از ابتدای روی کار آمدن نظام سرمایداری جمهوری اسلامی در ارتباطی تنگاتنگ

با جناههای سرمایداری جهانی قرار داشته و دارد، لیکن همانطور که در درون این نظام شاهد جریانات و باندهای گوناگون

با روشهای مختلف در جهت بر پایی نظم نوین جهانی می باشیم . در بین قدرتهای مالی جهانی که خواهان برقراری این نظم

می باشند جریانات و باندهای گوناگون ، باروشهای مختلف قرار دارد . البته که در ماهیت هیچیک از این گروهها تقییری

وجود ندارد . ولی می بینیم که برای دستیابی به اهداف سرمایداری جهانی و گرفتن سهم بیشتر از غارت منابع ملی زحمتکشان

جهان ، چگونه میلیونها انسان را به خاک وخون می کشند .

از همین رو می توان به اختلافات درونی رژیم وابسته به سرمایداری جمهوری اسلامی نگاه کرد . تحریمهای به ظاهر اعمال

شده از سوی کشورهای صنعتی جهانی نه برای به زانو در آوردن رژیمی که حافظ تمامی منافع آنان در طول عمر ننگین

خود بوده ، اعمال شده بلکه برای ایجاد بحران در حوزه این نظام و خارج ساختن باندهای رقیب و در عین حال دامن زدن

وگسترش بخشیدن به نوعی از سرمایداری انگلی در ایران می باشد . شاهد بوده وهستیم که چگونه از سردمدار این نظام

گرفته تا هفت تیر کشان و آدمکشانی همچون بابک زنجانی و احمدی نژاد و …… میلیارد میلیارد ثروت ملی و حقوق

زحمتکشان و مزد بگیران میهنمان را به غارت می برند .

علنی شدن این غارتگری ها که بخش کوچکی از غارت کل این نظام می باشد ، صرفاً برای کنار زدن رقبا برای به یغما

بردن منابع ملی باقی مانده می باشد .

                                                       

                              نابود باد سرمایداری جهانی

                             نابود باد رژیم وابسته به سرمایداری جهانی جمهوری اسلامی

                            زنده باد آزادی

                           زنده باد سوسیالیسم

 

 

                                                                                                         سعید نوروزبیکی 

به‌دست saeidnorouzbeyki فرستاده‌شده در سیاسی برچسب‌خورده با

اهمیت مبارزه بر سر فضاهای شهری

Por Ramiro Furquim/Sul21

گفت‌وگوی جدلیه با دیوید هاروی

 ترجمه پرویز صداقت

چرا مبارزات شهری در پروژه‌های دگرگونی اجتماعی اهمیت دارند؟ اهمیت بازیابی فضای عمومی در جنبش‌های اجتماعی چیست؟ و در این لحظه‌ی تیره‌ی ناهمگونی مفرط شهری و نابرابری‌های اجتماعی، چه‌گونه باید در مورد آن‌چه امکان‌پذیر است بازاندیشی کنیم؟ برای آموزه‌هایی در مورد این پرسش‌ها در 24 اکتبر 2013 با دیوید هاروی گفت‌وگو کردیم. هاروی استاد ممتاز انسان‌شناسی و جغرافیا در مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه سیتی نیویورک، مدیر مرکز مکان، فرهنگ و سیاست و نویسنده‌‌ی کتاب‌های متعدد پیشگامانه ازجمله عدالت اجتماعی و شهر (1973)، محدودیت‌های سرمایه (1982)، فضاهای امید (2000)، تاریخچه‌ی نولیبرالیسم (2005) و شهرهای شورشی: از حق به شهر تا انقلاب شهری (2012) است. در این گفت‌وگو، هاروی نشان می‌دهد که چه‌گونه مبارزات بر سر فضای شهری و کیفیت زندگی شهری در محله‌ها برای درک پویش مبارزه‌ی طبقاتی ضروری است. وی بر اهمیت پیوند مبارزات در پروژه‌های دگرگونی اجتماعی و دعوت به مفهوم‌سازی دوباره‌ی طبقه‌ی کارگر تأکید دارد تا شامل همه‌ی «آن مردمی شود که زندگی شهری را تولید و بازتولید می‌کنند».

پروفسور هاروی، بسیار مفتخر و سپاسگزاریم که فرصت یافتیم با شما مصاحبه کنیم. پرسش نخست ما چنین است: برای افراد و جنبش‌های دل‌مشغولِ دگرگونی اجتماعی و سیاسی، چرا مبارزه بر سر فضای شهری (یا فضا و تولید آن به طور عام) در تحقق دگرگونی اجتماعی اهمیت دارد؟

چارچوب نظری ساده‌ای به شما خواهم داد که از مطالعات و نوشته‌هایم درباره‌ی جلد دوم سرمایه به دست می‌آید. استدلال ساده‌ی عمومی که مارکس انجام می‌دهد این است که ارزش اضافی، سود، در کنشِ تولید خلق می‌شود. البته جلد یکمسرمایه که جلدی است که همه می‌خوانند به‌تمامی درباره‌ی تولید است. اما حتی در جلد یکم مارکس روشن می‌کند که هیچ ارزشی نمی‌تواند وجود داشته باشد مگر این که در بازار تحقق یابد. بنابراین همان‌طور که وی در گروندریسه می‌گوید، این وحدت متناقض بین تولید و تحقق است که عملاً آن‌چه را که به سرمایه مربوط است رقم‌ می‌زند.

اکنون اگر در این مورد بیندیشید می‌توانید ببینید که تولیدْ ارزش اضافی خلق می‌کند، اما علاوه بر آن می‌توانید ببینید که ارزش ضرورتاً در نقطه‌ای که تولید می‌شود محقق نمی‌شود ـ ارزش در جای دیگری محقق می‌شود. مثلاً ارزش می‌تواند درکارخانه‌ای چینی تولید شود و فروشگاه وال‌مارت در شهر کلمبوس در ایالت اوهایا و جاهای دیگر تحقق آن را رقم بزند. بنابراین شهرنشینی به شیوه‌های متعددی میدان تحقق ارزش اضافی است. ارتباطی درونی در گردش سرمایه بین تولید و تحقق وجود دارد و مبارزات در سپهر شهری درست به همان اندازه‌ی مبارزات در فضای کار برای تولید و تحقق ارزش اهمیت دارد.

اکنون، کارگران می‌توانند برای دستمزدهای بالاتر و اوضاع کاری بهتر مبارزه کنند و شاید در فرایند تولید موفق شوند. اما از موضع آن‌ها، آنان در این حالت پول بیش‌تری می‌گیرند، به خانه بازمی‌گردند و درمی‌یابند که ناگهان پول را باید به شکل اجاره‌های بالاتر، هزینه‌های کارت اعتباری، صورتحساب تلفن و مانند آن به بورژوازی بازگردانند. بنابراین از موضع کارگر نگرانی‌ای وجود دارد که صرفاً مربوط به آن چیزی نیست که در نقطه‌ی تولید رخ می‌دهد بلکه علاوه بر آن زیادی هزینه‌های مسکن، هزینه‌هایی که باید برای اجناس و خدمات، کالاها در فروشگاه‌ها بپردازد، هزینه‌های پنهان ناشی از پرداخت بهره‌ی وام‌های رهنی و همه‌ی چیزهایی از این قبیل مایه‌ی نگرانی کارگر است.

پس، به تعبیر من این دو شکل مبارزه‌ی طبقاتی که در بسیاری از نظریه‌ها کاملاً جدا ازهم حفظ می‌شود، یک وحدت متناقض دارند. بنابراین مبارزاتی که در شهرها بر سر زندگی روزانه در جریان است درست به همان اهمیت مبارزاتی است که در محیط کار جریان دارد. این وحدت همواره برای من اهمیت داشته است هرچند بسیاری ترجیح می‌دهند آن را به رسمیت نشناسند.

پس این که چه‌گونه شهرها شکل‌ می‌گیرد، هزینه‌های زندگی ما چه هستند، چه‌گونه رانت جریان‌های درآمدی به فضاها را طبقه‌بندی می‌کند و چه‌گونه گتوها شکل می‌گیرد همه متأثر از این مبارزه است. در این‌جا باید از گتوسازی بگوییم که در گذشته برای فقرا صورت می‌گرفت، اما اکنون ثروتمندان‌اند که گتوهایی برای خودشان تشکیل می‌دهند و خودشان را در برابر جهان محصور می‌کنند.

بنابراین این را مسئله‌ی واحدِ یگانه‌ای می‌بینم، هرچند بین آن‌چه در نقطه‌ی تولید رخ می‌دهد و آن‌چه در فضای زندگی رخ می‌دهد چیزی که وحدت متناقض می‌نامم رخ می‌دهد. اکنون، بحثم این است که شما می‌توانستید واقعاً پیروزی‌های بسیار بزرگی در نقطه‌ی تولید داشته باشید و بعد در فضای زیست همه را از دست بدهید. اجاره‌های فزاینده کارگران را آشفته می‌کند ـ و اگر به سرمایه به طور عام نگاه کنیم واقعاً می‌توانیم درست الان آن را مشاهده کنیم ـ که از طریق اجاره‌های سنگین مسکونی، هزینه‌های تلفن و مانند این‌ها، این مازاد از کارگران پس گرفته می‌شود. وقتی به دانشجویان درس می‌دهم این موضوع برایم مهم است. می‌توانم به صورت نظری درباره‌ی مکان کار به آن‌ها درس بدهم، اما اغلب دانشجویان در محیط کار نیستند. اما اگر صحبت را از اجاره‌هایی که می‌پردازند آغاز کنید آنان دقیقاً می‌فهمند درباره‌ی چه چیزی صحبت می‌کنید. به آن‌ها می‌گویید آنان برسر همان چیزها می‌جنگند و بنابراین درگیر بازی مبارزه‌ی طبقاتی‌اند. برای من، برای درک پویش آن‌چه به مبارزه‌ی مربوط طبقاتی می‌شود مبارزات بر سر فضای شهری و کیفیت زندگی روزانه در محله همان‌قدر اهمیت دارد. البته نکته‌ی باورنکردنی درباره‌ی سرمایه‌ انعطاف‌پذیری فوق‌العاده‌ی آن است: اگر در این جا ضرر کند، آن‌جا سود می‌برد. ما دوره‌ای در سوسیال‌دموکراسی داشتیم که در محل کار قدرتش کم شد، و تلاش کرد مازادی به همان میزان را از این سازوکارهای دیگر برگرداند. به‌گمانم جای تأسف دارد که در بسیاری از شیوه‌های فکری، از جمله‌ در سنت مارکسیستی، آن‌چه در فضای زندگی رخ می‌دهد مسئله‌ای ثانوی در نظر گرفته می‌شود. اگر همه آن را نکته‌ای ثانوی در نظر بگیرند سرمایه خیلی خوشحال است، زیر در این حالت به مثابه بخشی از پویش مبارزه‌ی طبقاتی به آن قلمرو نزدیک نمی‌شوند. به نظر من، وحدت متناقض بین تولید و تحقق در چگونگی تفکر درباره‌ی رابطه‌ی بین تولید ارزش، و ارزش اضافی و تحقق آن اهمیت دارد.

البته یکی از مسایل نظریه‌ی مارکسیستی این است که هیچ‌کس جلد دوم سرمایه درباره‌ی فرایند تحقق را مطالعه نمی‌کند. همه درباره‌ی فرایند تولید می‌گویند اما هیچ‌کس از فرایند تحقق بحث نمی‌کند. جلد دوم کتاب بسیار سخت‌خوانی است، اما فکر می‌کنم نادیده گرفتن این قسمت کمبودی جدید در تحلیل‌های رادیکال است که وحدت بین تولید و تحقق را نمی‌بیند.

در حالی‌که بر ریشه‌های شهری شورش‌های پارک گزی در استانبول بیش‌تر تأکید شد، این ریشه‌ها در شورش‌های عربی کم‌تر مشهود است ـ هرچند مثلاً در مصر بحران مسکن و عدم امکان بزرگسالان جوان برای تأمین مسکن به منظور آغاز زندگی خانوادگی مشکلات شایعی بوده است. مشخصه‌ی تفاوت بین جایگیری بحران شهری در این دو شورش را چه‌گونه بیان می‌کنید؟

خب، من کارشناس در مورد استانبول یا قاهره نیستم، بنابراین باید بگویم که خیلی ناشیانه است که کارشناس جهانی در اموری باشم که چیزی درباره‌اش نمی‌دانم. بااین‌حال، من درست قبل از شورش در استانبول بودم و البته آن‌قدر درباره‌ی استانبول می‌دانم که دیدم دستخوش فرایند حیرت‌انگیز بازتوسعه‌ی شهری است. جرثقیل‌های ساختمانی در هر‌جایی بود! اقتصاد ترکیه دومین اقتصاد دارای سریع‌ترین رشد در جهان است و البته ساختمان و شهرنشینی در نحوه‌ی رشدش نقش بازی می‌کنند. اما این یک حباب است و در جریان حباب مردم جابه‌جا می‌شوند. من خیلی نامحبوب شدم چون به رادیوی آن‌جا رفتم و به آن‌ها گفتم که استانبول مرا به یاد مادرید در 2005 درست قبل از سقوط می‌اندازد. علیه جابه‌جایی‌هایی که در استانبول جریان دارد مبارزات زیادی وجود داشت. از بخت خوب من، همکارانی آن‌جا داشتم که مرا به بخش‌های مختلف شهر بردند و نوسازی‌ها و خلع مالکیت‌هایی را که رخ می‌داد نشانم دادند. به نظرم در این وضعیت جنبش‌های شهری ـ اجتماعی آشکارا دچار اضطراب می‌شوند. علیه این پروژه‌های کلان که دولت برای شهر طراحی کرده بود اعتراض‌هایی وجود داشت. وقتی برنامه‌های میدان [تقسیم] را اعلام کردند اصلاً شگفت‌زده نشدم که شاهد نوعی واکنش نسبت به آن بودم. اما براساس اطلاعات موجود این واکنش از همان نوع کانونی برخوردار نبود که مصر و به طور کلی شمال افریقا داشت. در شمال افریقا زمینه‌ی بسیاری از مبارزاتْ شورش‌های مکرر نان بود که طی پانزده تا بیست سال گذشته رخ داده است. هزینه‌ی سنگین معاش یک مسئله‌ی جدی است، اما مردم نیز افزایش وسیعی در نابرابری می‌دید که دوروبرشان پدیدار می‌شود، روشن است که فساد زیادی وجود دارد. وقتی شورش‌های عربی در قاهره رخ داد نخستین گمانم این بود که چه‌قدر به پاریس در انقلاب 1848 فرانسه شبیه است. پاریس 1848 و قاهره‌ی امروز شباهت‌های جالبی دارند. در پاریس در 1848 مردم تصمیم گرفتند از شاه لویی فیلیپ خلاص شود. آنان از شاه خلاص شدند اما این بخش ساده‌ی ماجرا بود. این‌ها را روزهای فوریه‌ی 1848 نامیده‌اند. مشابهش شورش‌های 25 ژانویه (2011) در مصربود که به سقوط مبارک منجر شد. در پاریس چند ماه بعد در طی روزهای ژوئن 1848 در برابر شورش کارگران از طریق دستگاه نظامیْ نظم اعاده و شورش سرکوب شد. در مورد پاریس آگاهی از نحوه‌ی برخورد با مردم از الجزایر که آن زمان مستعمره‌ی فرانسه بود به فرانسه آورده شد. دستگاه نظامی با مردم در بلوارها مانند سوژه‌های استعماری برخورد و به آن‌ها شلیک می‌کردند. این پایان شورش بود. آن‌چه بعد از سی‌ام ژوئن 2013، در سوم ژوییه در مصر رخ داد با سرکوبی که نظامیان تحمیل کردند، به روزهای ژوییه شباهتی غیرعادی دارد. اما در قاهره این یک انقلاب سوسیالیستی نبود؛ بیش‌تر انقلاب جمهوری‌خواهانه‌ی بورژوایی با هدف رهایی از فساد و نابرابری بود که تلاش می‌کرد جامعه‌ای دموکراتیک‌تر خلق کند. مطمئن نیستم که این شبیه‌سازی چه‌قدر مفید است و تا چه حد می‌توانم به آن ادامه دهم. همچنین ائتلاف روشنی از نیروها وجود داشت که در قاهره پدیدار شد که می‌تواند شباهت‌هایی با استانبول داشته باشد. جنبش‌های کارگری در قاهره پدید آمد ـ آن‌ها نیز مدتی با هیجان جریان داشت. بنابراین، یک جنبش کارگری وجود داشت که به آن پیوست، جنبش جوانانِ آشکارا ناراضی وجود داشت و مردم شهر بودند که از نابرابری، قیمت بالای معاش، و فساد ناراضی بودند. اما این ائتلاف در قاهره کاملاً ناهمگون بود و فکر می‌کنم همان مسئله در استانبول کاربرد داشت. مثلاً در استانبول هواداران فوتبال از باشگاه طبقه‌ی کارگر (بشکیتاش) به اعتراضات پیوستند. آنان شعارهای جنسیت‌گرایانه می‌دادند که فمینیست‌ها با آن مخالف بودند. به آن‌ها گفتند که باید شعارهاشان را تغییر دهند و آن‌ها درعمل این کار را کردند. بنابراین در هر دو مورد ائتلاف‌های ناهمگونی با تمرکز بر نارضایتی از رژیمی وجود داشت که به شیوه‌ای خودکامانه عمل می‌کرد و نظرخواهی را تاب نمی‌آورد. نمی‌گویم که هیچ یک از این دو انقلاب‌های سوسیالیستی بودند. آن‌ها شورش‌ها شهری حول نارضایتی بودند. در استانبول ـ و این یک مورد کلاسیک است که شباهتش با پاریس خیلی زیاد است ـ دولت مرکزی ترکیه به استانبول علاقه ندارد. استانبول مانند دیگر کانون‌های مهم شهری، کانون مخالفان است. بنابراین، در حالی که دولت خودش حقیقتاً ضد شهر نیست چرا که از این نوع توسعه‌گرایی شهری نفع می‌برد، آنان مسلماً مدافع آن نیستند که مردم در این نواحی چیره شوند.

اما نمی‌توان نارضایتی از اردوغان را مشابه نارضایتی از مبارک دانست؟

در هر دو مورد این اقتدارگرایی است که مردم علیه‌اش می‌ایستند و همچنین در هر دو مورد سطوح به‌شدت بالایی از فساد وجود دارد. این‌ها رژیم‌هایی‌اند که بر سطحی از فساد بنا می‌شوند. نمی‌گویم که فساد در جاهایی مثل ایالات متحد وجود ندارد تنها تفاوت آن است که در ایالات متحد قانونی است ]در این‌جا هاروی به تأمین مالی دارای ضمانت قانونی کارزارهای سیاسی به دست شرکت‌ها، انجمن‌ها و کمیته‌های اقدام سیاسی اشاره می‌کند[(1)

همسانی‌ها (یا ناهمسانی‌ها)ی جنبش تسخیر وال‌استریت و شورش‌های عربی همچنان مورد بحث است. در حالی که برخی از مشارکت‌کنندگان در جنبش تسخیر وال‌استریت ادعا می‌کنند این جنبش ملهم از شورش‌های عربی است، دیگران شرایط این جنبش‌ها را متفاوت و بنابراین غیرقابل قیاس می‌بینند. شما تفاوت بین جنبش تسخیر وال‌استریت و شورش‌های عربی را با توجه به ناهمگونی‌ها‌ و بی‌عدالتی‌های اجتماعی که در متن هر دو وجود داشت چه‌طور ارزیابی می‌کنید؟

برداشت من از «بهار عربی» یک جنبش وسیعاً مردمی است که انواع ناراضیان از رژیم حاکم را که بی‌اعتنا به مردم بود گرد هم آورد. من عمیقاً با جنبش تسخیر وال‌استریت آشنا نیستم چون آن سال در فرصت مطالعاتی بودم. دانشگاه را ترک کرده بودم و 10 روز بعد وال‌استریت را تسخیر کردند. اگر به ترکیب مردمی که در جنبش تسخیر وال‌استریت درگیر شدند نگاه کنید در هیچ‌جا همان تنوع ترکییی مردمی را که در میدان تحریر یا حتی در پارک گزی پدیدار شدند نمی‌بینید. گروه کوچکی بود که به لحاظ ایدئولوژیک به‌شدت از تفکر آنارشیستی و آتانومیستی الهام گرفته بودند. افرادی بودند با دستورکاری رادیکال که می‌خواستند این دستورکار را مطرح کنند. گروه خیلی کوچکی بود که سپس خود را مدعی سخن‌گویی برای «99%» خواند. جنبش تسخیر وال‌استریت به لحاظ نظری جالب بود زیر هیچ‌گاه با این ایده موافق نبودند که یک جنبش پیشاهنگ هستند، اما در حقیقت بودند و این تناقض اصلی‌شان بود. مسایل درونی بسیاری وجود داشت که این جنبش را چه‌گونه به چیزی متفاوت بدل کرد. برخی قوانین برقرار شد. همه چیز بایست به صورت افقی می‌بود. فکر کنم از «بهار عربی» الهام‌هایی گرفته بودند در این مفهوم که می‌شود بیرون رفت و به چیزی دست یافت. نقطه‌ی کانونی در همه‌ی این جنبش‌ها اهمیت داشت. البته هانری لوفبور می‌گوید که این برای کنش‌گری سیاسی اهمیت مبرم دارد و در هر دو مورد «بهار عربی» و جنبش تسخیر وال‌استریت تسخیر مکان‌های نمادین مرکزی را می‌بینید. اما فکر می‌کنم اگر به شمار مردمی که در جنبش تسخیر بودند و آنانی که در میدان تحریر یا پارک گزی بودند توجه کنید شباهت‌های توده‌ای واقعی بین آن‌ها اصلاً نمی‌یابید. با این حال، هر دو از نابرابری اجتماعی سخن می‌گفتند. هرچند در جنبش تسخیر این یک گروه رادیکالِ کوچک بود فکر می‌کنم گفت‌وگوی سیاسی در ایالات متحد را تغییر دادند. آنان مسئله‌ی نابرابری اجتماعی را به سطحی ارتقا دادند که در آن سطح بایست مطرح شود. پیش از تسخیر اصلاً بحث نابرابری مطرح نمی‌شد به گمان من انتخاب دوباره‌ی اوباما تااندازه‌ای به خاطر مسئله‌ی نابرابری اجتماعی بود. در نیویورک ما در آستانه‌ی انتخاب یک شهردار جدید، بیل دوبلاسیو هستیم که دیگر به طبقه‌ی میلیاردرها تعلق ندارد، از وجود دو شهر صحبت می‌کند، یکی برای ثروتمندان و یکی برای فقرا و می‌خواهد کاری در مورد نابرابری اجتماعی انجام دهد ]در پنجم نوامبر، بعد از این که مصاحبه انجام شد دوبلاسو انتخاب شد[. بنابراین بله جنبش تسخیر وال‌استریت با مطرح کردن مسئله‌ی نابرابری اجتماعی در پیشگاه تفکر همگانی تأثیر بزرگی داشت.

occupy_wall_street

پرسش بعدی‌مان قرار بود در این‌باره باشد که آیا فکر می‌کنید جنبش تسخیر وال‌استریت به مثابه یک جنبش کم‌تر از سطح انتظار بود و آیا تأثیر آن خاتمه یافته است، اما به نظر می‌رسد مایلید استدلالی متضاد داشته باشید، جنبش تسخیر برخی از مباحث مهم را پیش رو گذاشت که پیش‌تر از آن بحث نمی‌شد.

بله، فکر می‌کنم تأثیر مهمی داشت، اما نه برمبنای خواسته‌های خودش. خواسته‌های خودش بیش‌تر درباره‌ی رادیکالیزه کردن شهر و بنا کردن کمون‌های اتونومیستی ـ آنارشیستی در همه‌جا بود. نکته‌ی جالب آن است که جنبش تسخیر تمام نشده است. این جنبش در محله‌های نیویورک نسبتاً فعال است و انبوهی از مردم را گردآورد که به‌سرعت و به شکلی مؤثر به توفان سندی واکنش نشان دادند. به همین خاطر بازتاب خیلی گسترده‌ای در رسانه‌ها یافتند زیر عملاً سریع‌تر از صلیب سرخ یا سازمان مدیریت اضطراری فدرال عمل کردند. تصور نمی‌کنم که گفتن از این که همه چیز تمام شده منصفانه باشد. آنان وقتی از فضای مرکزی نمادین بیرون رانده شدند برجستگی سیاسی‌شان را از دست دادند. اگر درون محله‌های نیویورک پراکنده باشید کسی نمی‌فهمد آن‌جا چه می‌کنید، اما هنوز کار بسیاری در محله‌های نیویورک در دست انجام است.

آیا این به نحوه‌ی تجسم جنبش‌های اجتماعی ربط دارد؟ این ایده وجود دارد که شاید وقتی مردم دیگر در خیابان‌ها نیستند جنبش پایان یافته است، اما شما می‌گوید به رغم آن که جنبش تسخیر وال‌استریت پراکنده شد، کار آن‌ها در میدان سیاست در شهرهایی مانند نیویورک شکل دوباره‌ای به خود گرفت؟

بخش مهمی از سیاستْ نمادین است. درسطح نمادین به چیزی دست یافتند که در سطح سازمانی در دستیابی به آن موفق نبودند و آن دستاورد نمادین واقعاً تااندازه‌ای مهم است. شهردار جدید قول داده که نخستین کاری که انجام دهد وضع یک مالیات اضافی روی ثروتمندان به منظور تأمین خدمات پیش‌دبستانی برای کل شهر است. به اعتقاد من اگر این واقعیت نبود که جنبش تسخیر مسئله‌ی نابرابری اجتماعی را قاطعانه در دستورکار قرار داد یک داوطلب شهرداری با اطمینان از این امر سخن نمی‌گفت.

هم جنبش تسخیر و هم اعتراضات گوناگون درخاورمیانه از تسخیر مکان‌های عمومی (پارک‌ها، میدان‌ها) به‌مثابه عنصر کلیدی در تاکتیک‌هایشان بهره بردند. در مورد این که این تاکتیک‌های مکانی نوعی از جنبش‌ها را که پدیدار شده شکل داده است چه فکر می‌کنید و این تاکتیک‌ها چه سیاست و امکاناتی فراهم می‌کند و محدودیت‌هایشان چیست؟

بله فکر می‌کنم مرکزیت فضاهایی که این جنبش‌ها تسخیر می‌کنند از اهمیت برخوردار است. اگر فضایی مرکزی را تسخیر کنید مورد توجه‌ای واقع می‌شوید که در غیر این صورت این توجه را جلب نمی‌کردید. تا اندازه‌ای که بخش اعظم سیاستْ نمادین است، این جنبش‌های نمادین برای دستیابی به چیزی حقیقی اهمیت دارند.

یکی از چیزهایی که پیرامون جنبش تسخیر پدیدار شد این است که فضاهای عمومی تا چه اندازه کمون‌های سیاسی تلقی می‌شوند. تصدیق می‌کنیم که فضاهای عمومیِ بسیاری دوروبرمان است اما هیچ کدام در اختیار مردم نیست تا آن‌چه را مایل‌اند در آن انجام دهند. فضای عمومی یک فضای نظارت شده است که در آن هدف مشترکی وجود ندارد. این تأکید تازه‌ای است که اکنون در شهر در مورد مسئله‌ی کمون‌ها می‌شود: آیا فضاهای مشترک جایی است که عملاً می‌توانیم گردهم‌آییم؟ نکته‌ی دیگر که در مورد جنبش تسخیر قابل توجه است این است که با چه سرعتی سرکوب پلیس رخ داد. ما جنبش مشابهی را در جناح راست می‌بینیم: تی پارتی. هفته‌ی گذشته تی پارتی موانع حول بنای یادبود جنگ جهانی دوم در واشنگتن را برداشت، نرده‌ها را کند و آن‌ها را جلوی کاخ سفید انداخت. پلیس هیچ کار خاصی انجام نداد. اما اگر در پارک زاکوتی [فضای عمومیِ به مالکیت خصوصی درآمده که کانون اعتراضات جنبش تسخیر وال‌استریت درنیویورک بود] یک اینچ جلو بروید بی‌درنگ بازداشت‌تان می‌کنند. فکر می‌کنم این نابرابری در این که پلیس چه کسی را بازداشت می‌کند اکنون در معرض توجه عمومی قرار می‌گیرد. فکر می‌کنم که مبارزات بر سر این فضاهای نمادین بخش مهمی از تاکتیک‌های چپ است.

در نزد جغرافی‌دانان مارکسیست، تغییرات در تولید وضعیت شهری (سرمایه‌داری، نولیبرالی و مانند آن) برای عدالت اجتماعی ضروری است. با این‌حال بسیاری از نظریه‌پردازان و کنش‌گران دیگر همچنان بر مبارزات در محل کار تأکید می‌کنند. آیا بار دیگر شورش‌های تسخیر و عربی توجه مبارزه‌ی طبقاتی را به وضعیت شهری معطوف می‌کنند؟

شما باید بر هردو باهم تأکید کنید. اگر مکان‌های کاری و نه شهر را تغییر دهید. اگر مردم، بدون سکونت‌گاه مقرون به‌صرفه در شرایط اسکان وحشتناک زندگی می‌کنند، اگر مردم بی‌خانمان باشند حتی وقتی کار می‌کنند، آن‌گاه جنگیدن و حتی پیروزشدن در مبارزات در محیط کار هنگامی که شهر ویرانه‌ای روبه‌زوال است راه به جایی نمی‌برد. مثلاً در ورشکستگی دیترویت این مسایل پدیدار شد. این جنبه‌ی مهمی است از آن‌چه مبارزات ما باید پیرامونش باشد، به نظرم خیلی عجیب است که کم‌تر کسی به این موضوع به مثابه وحدت مبارزات می‌اندیشد. به لحاظ ایدئولوژیک حزب کارگران سوسیالیست در بریتانیا که یکی از احزاب قدرتمندتر چپ در اروپا است، کارگرمدار و کارخانه مدار است، با‌این‌حال یکی از موفقیت‌آمیزترین اقداماتش بر سر مالیات سرانه بود که یک مسئله‌ی شهری است. با این مسئله‌ بود که از مارگارت تاچر خلاص شدند. عملاً از طریق مسئله‌ی شهری بود که حزب تااندازه‌ای در سیاست مؤثر بود ـ از طریق اصلاح مالی دولت محلی ـ که تفاوت مهمی ایجاد کرد.

بیانیه‌ی قدیمی فوق‌العاده‌ای از گرامشی که البته به‌شدت پشتیبان شوراهای کارگری بود یافتم که تاریخش به 1918 بازمی‌گردد و در آن می‌گوید که شوراهای کارگری صرفاً به آن‌چه در خط کار رخ می‌دهد علاقه‌مندند. خیلی مهم است که شوراهای کارگری با سازمان‌های محله‌ای تکمیل شوند چون سازمان‌های محله‌ای مادامی که رفتگرها، کارگران حمل‌ونقل، و کارمندان بانک و افراد دیگر را دربربگیرد درک بهتری از وضعیت طبقه‌ی کارگر به طور کلی دارد، در مقایسه با شوراهای کارگری که صرفاً ایده‌هایی در مورد خطوط خاص تولید صنعتی دارند. گرامشی گفت: «بگذارید این دو شکل سازمانی کنار هم باشند.» فکر می‌کنم که اساساً سیاست من همواره همین بوده است، اما همچنان بر شهر تأکید دارم چراکه اغلب همکاران چپ‌گرا در جنبش‌های مارکسیستی و سوسیالیستی صرفاً می‌خواهند بر تولید و جنبش کارگری تأکید کنند تا به وضعیت طبقه‌ی کارگر درشهر به طور کلی.

هانری لوفِبور، شما و دیگر جغرافی‌دانان مارکسیست بحث کرده‌اید که چه‌طور شهرها و محیط مصنوع به طور عام مکان‌های انباشت، عمدتاً از طریق سلب مالکیت، با بالابردن قیمت زمین و مسکن در بسیاری شهرهای جهان به طور روزافزونی طبقه‌ی کارگر و مردم تهی‌دست را به بیرون می‌راند، به حاشیه‌ها یا گتوها و زاغه‌ها. امکاناتی مفهومی که بتواند در مبارزات اجتماعی بر سر محیط مصنوع به ما کمک کند چه هستند؟

بله، حتی صرف‌نظر از شیوه‌ای که شهر میدانی برای انباشت سرمایه می‌شود، علاوه بر آن میدانی برای تحقق سرمایه است و نیاز دارید این مبارزات را باهم به پیش ببرید. هرچند، همان‌طور که می‌گویید، لوفبور، خودم و دیگران ‌گفته‌ایم که مدار ثانوی سرمایه وجود دارد که در آن جریان‌های پول صرف شهرسازی می‌شود. ساختن شهر به همان اهمیت ساختن چیزها در کارخانه است. ما آن‌قدر توجه نمی‌کنیم که چه کسی شهر را می‌سازد و چه‌گونه شهر ساخته می‌شود. در این روزها، نیروهای کار اغلب غیررسمی وموقتی هستند ـ آنان در حرکت‌اند، سخت بتوان سازمان‌شان داد. به خاطر این که کار صنعتی خیلی کاهش یافته است، بسیاری شگفت‌زده‌اند که «طبقه‌ی کارگر کجاست؟» پاسخ آن است که باید مفهوم طبقه‌ی کارگر را شامل کسانی دانست که درگیر تولید و بازتولید زندگی شهری‌اند.

توضیحات یا موضوعات دیگری برای همه‌ی کنش‌گرانی که این‌جا نیستند لازم می‌دانید؟

نه، من یک قاعده داریم که هیچ‌گاه به کنش‌گران محلی در مورد وضعیت محلی‌شان توصیه نکنم چون آنان بسیار بهتر از من می‌دانند که چه می‌کنند.

?????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????

از دیوید هاروی در نقد اقتصاد سیاسی بخوانید:

اهمیت تخیل پساسرمایه‌داری

گفت‌وگو با دیوید هاروی

لوفبور و شهر شورشی

مقاومت شهری

شهر شورشی

پی‌نویس

(1) اشاره‌ی هاروی به شیوه‌ی قانونی تأمین مالی کارزارهای انتخابات ایالتی، دولتی و محلی در امریکا که بر اساس قانون مالی کارزارها که کنگره تصویب کرده و کمیسیون فدرال انتخابات مجری آن است انجام می‌شود. بخش عمده‌ی تأمین مالی این کارزارها را شرکت‌های خصوصی انجام می‌دهند. (م.)

گفت‌وگوی بالا ترجمه‌ای است از:

Hiba Bou Akar and Nada Moumtaz, On Why Struggles over Urban Space Matter: An Interview with David Harvey, Jadaliyya (15 November 2013

به‌دست saeidnorouzbeyki فرستاده‌شده در سیاسی برچسب‌خورده با

در پی اعدامهای اخیر در سیستان و بلوچستان

عکس

در پی کشتار اخیر رژیم در زندانهای سیستان وبلوچستان ،به تلافی از حملاتی که به

نیروهای سرکوبگر رژیم در منطقه صورت گرفت ، مقاله ای که توسط مجید ملکی

در نشریه خیزش به چاپ رسیده بود به واسطه مصاحبه ای که انجام داده بودو

مصاحبگر دقیقأ به معظلات ناشی از شزایط موجود در این منطقه که منتهی به فقر

مضاعفی بمراتب بیشتر سایر استانهای میهنمان می باشد اشاره کرده ، که عینأ این

گزارش را در پایین آورده ام . البته نگارنده با دیدگاه مصاحبه کننده بر سر چگونگی

و یا روشهای مقابله با چنین شرایطی در منطقه دارای اختلاف می باشد ، ولی بلحاظ

مستند بودن خود گزارش آن را قبول داشته و سپس امیدوارم که همانطور که فعالین

سیاسی چه در داخل و چه در خارج از کشور به معضلات سیاسی سایر استانها توجه

خاصی دارند ، نگاهی و یا بخشی از تمرکز فعالیتهای خود را به این استان معطوف

داشته باشند . چرا که به اعتقاد نگارنده استان سیستان و بلوچستان نه تنها از جانب

قدرت مرکزی که در پی کسب منافع خود بواسطه ماهیت پلیدی نظام وابسته به قدرتهای

غربی جمهوری اسلامی  محروم ترین استان ایران بشمار می آید ، بلکه از جانب

نیروهای سیاسی انقلابی نیز مورد بی توجهی نسبت به وضعیت اسفبار و معیشتی

زندگی توده های زحمتکش و محروم این منطقه واقع می باشند .

و این در حالی است که بهترین پتانسیل انقلابی را در بین جوانان این استان بخاطر

خشم و نفرتی که باعث از بین رفتن فرصتهای زندگی از سوی دیکتاتوری جمهوری

اسلامی از یک طرف و از طرف دیگر بخاطر فقرفرهنگی  می توان یافت .

 باید که از این پتانسیل در جهت رشد آگاهی عمومی مردم منطقه و هم در جهت مبارزه

و سازماندهی کردن مبارزات خود جوش مردم محلی از آن به بهترین شکل در جهت

رودررویی با نظام وابسته به سرمایداری جهانی جمهوری اسلامی وبر پایی حاکمیتی

که منجر به برابری تمامی خلقهای تحت ستم میهنمان می باشد وهمچنین به برقراری

برابری بین زنان و مردان جامعه منجر خواهد شد و در عین حال که امکان تحصیل

برای کودکان و بهداشت و درمان و امکانات رفاهی واشتغال زایی را برای عموم

بطور یکسان برقرار سازد استفاد نمود .

وچنانچه در امر تاخیری صورت گیرد همانطور که تاریخ درس داده این نیروهای

ضد انقلاب خواهند بود که از این خلاء بسود خود استفاده کرده و کار را برای

تاثیر گذاری نیروهای انقلابی دو چندان سختتر خواهد نمود .

 

نابود باد رژیم وابسته به سرمایداری جمهوری اسلامی

زنده باد سوسیالیزم

زنده باد آزادی و برابری 

سیستان بلوچستان

زندگی در زیر خط فقر

گزارشی از زندان های شرق کشور

منطقه شرق کشور همواره پرآشوب بوده است. این منطقه که از زمان تسلط انگلستان بر هند به عنوان منطقهای استراتژیک و بسیار آباد به حساب میآمد همواره قدرتهای استعماری و سلطهگر به آن نظرداشتند. در قرن نوزدهم انگلستان تمام تلاش خود را به کار برد تا این منطقه به بیابانی خالی از سکنه تبدیل شود تا به گمان خودش کمربند ایمنی به دور هندوستان بکشد. از آن زمان به بعد به خاطر مسایل خاص منطقه واختلافات قومی وکشمکشؤهای قدرت، دولتهای وقت ایران هیچ گاه در فکر آبادانی و سرمایهگذاری در آنجا نبودهاند. در رژیم شاهنشاهی سیستان وبلوچستان به آن خاطر تنبیه میشد که پایگاه مخالفین بود و پس از آن کشمکشهای مذهبی بهانه بیتوجهی به منطقه شد. طبیعت خشن و سیاستهای سلطهگرانهی قدرتهای منطقهای و جهانی همواره عامل ایجاد ناآرامی در منطقه بوده است. اخیرا نیز به علت وجود عملیات انتحاری و نبودن هیچ گونه چشم انداز رشد و توسعه بر مشکلات منطقه افزوده شده است.

مصاحبه زیر که با یکی از فعالان اجتماعی انجام شده، بخشی ازمشکلات موجود در منطقه را روشن میکند. شاید بتوان در آینده شناختبیشتری ازمشکلات مردم آن جا به دست آورد و راهحلهای مناسبی برای ایجاد یک زندگی انسانی در آن منطقه ارائه داد.

کانون مدافعان حقوق کارگر

مجید ملکی

زندان شروع خوبی است برای شناختن پایینترین اقشار یک جامعه، کسانی که به دلیل فقر اقتصادی و فرهنگی آنچنان آسیب دیدهاند که انگار  جز آسیب زدن به خود و دیگران چارهای برایشان باقی نمانده است. اگر ممکن است بگویید در منطقه شرق کشور زندانها چه شرایطی دارند؟

          یکی از زندانهای این استان 1300زندانی دارد. از این 1300 زندانی، طبق آمار دفتر زندان، 67%مربوط به مواد مخدر ، قاچاق و مصرف است وبقیه جرایم هم به همین مساله مربوط است. مثل درگیری، طلاق، همسرکشی، ضرب و جرح که بخش بزرگی از آن هم مربوط به مواد مخدر و قاچاق  می شود که خود این همه ریشه در فقر اقتصادی منطقه دارد.

تقریبا 7 سال به طور مستمر دراین استان خشکسالی بود. اکثر مردم منطقه کشاورز هستند و میتوان حدس زد خشکسالی به این طولانی چه بر سر مردم آورده است. بعد از این که مردم اندوختههایشان تمام شد چارهای نداشتند جز اینکه به قاچاق رو بیاورند. دو نوع قاچاق در منطقه است . موادمخدر و کالاهای دیگر. قاچاقچی نگاه میکند که وقتی ریسک و خطر میکند و ممکن است کشته شود، ترجیح میدهد کاری کند که دستمزد بیشتری داشته باشد و کالایی بیاورد که ارزشمندتر باشد و پول بیشتری به دستش برسد. اوایل کشاورزها فقط کالا میآوردند، ولی وقتی میزان خطر را با دستمزدش مقایسه کردند، به قاچاق مواد مخدر و سوخت هم رو آوردند.

سوخت را از این طرف میبرند و از آن طرف مواد مخدر میآورند. به نظر میرسد دولت چشمش را روی قاچاق سوخت بسته است. در خیابانها و جادههای استان وانتهای سوخت را میبینید که به راحتی از ایست بازرسی میگذرند. قاچاق مواد مخدر هم در منطقه گسترش پیدا کرده است.  آدمهایی که دستگیر میشوند معمولا پدر خانواده و  سرپرست آن هستند و چرخهی اقتصادی خانواده را میچرخانند، در این صورت دیگر آن خانواده به فلاکت کامل میافتد چون چیزی وجود ندارد که با آن گذران زندگی کند.

در زندان دو بخش وجود دارد: بند مردان و بند زنان، مثل همهی زندانها. من با تعداد زیادی از زندانیان زن صحبت کردم که جرم اکثر آنها قاچاق مواد مخدربود. خودشان واضح نمیگفتند ولی تقریبا همهشان جرم همسرانشان را به عهده گرفته بودند. آنها میدانند که اگر شوهرشان به زندان بیافتد، بچهها از گرسنگی خواهند مرد. هردو باهم برای حمل مواد وقروش آن اقدام میکنند اما وقتی قرار به دستگیری است، زن میگوید:» مال من است» و مرد میگوید:» من خبر نداشتم». حتا اگر مواد در خانه باشد. به این ترتیب زن مطمئن میشود که بعد از زندان رفتن، مرد هزینهی زندگی را از همین راهها می تواند تامین کند و بچهها از گرسنگی نخواهند مرد. هر جور شده با کارگری و یا قاچاق سیستم خانواده را میچرخاند.

خوب در این صورت وضع بچهها چه خواهد شد؟ با توجه به فرهنگ مردسالارانهای که درمنطقه وجود دارد، آیا پدران جای خالی مادر را برای بچه ها پر میکنند؟

          مسلما نه.  ببینید به طور کلی چه پدر و مادر درخانواده حاضر باشند و چه نباشند، مساله مدرسه و درس هم به خاطر مسایل مالی و هم سنتهای قومی  فراموش شده است و بچهها کمتر به مدرسه میروند و این مساله در مورد دخترها بیشتر است و بچهها چند راه بیشتر در پیش رو ندارند: اگر خانواده کمی امکان مالی داشته باشد که پسرها ولگردی میکنند و درغیر این صورت گدایی و دستفروشی. دختران هم در خانه مسوولیت نگهداری از بچه های کوچکتر و کارهای خانه را بر عهده دارند.

بیشتر این زنان ملاقاتی ندارند. میگویند خانواده ام شهرستان است و پول ندارند که برای ملاقات به اینجا بیایند. بیشتر مردها هم بعد از دستگیری همسرشان  دوباره ازدواج می کنند و سرشان آنقدر گرم میشود که حتا به ملاقات همسر دربندشان هم نمیآیند. با خانمی صحبت کردم که محکوم به اعدام بود و جرم همسرش را به عهده گرفته بود. در یک سالی که در زندان بود همسرش دوباره زن گرفته بود.

آیا تفاوتی میان مجازات زنان ومردان وجود دارد؟

                 این از مواردی است که برابری زن و مرد کاملا رعایت می شود. حکم برای زن ومردی که یک جرم را دارند، یکسان است. در صورتی که دربقیه موارد حکم زن نصف مرد است. مثلا دیهاش نصف مرد است و یا  شهادت یک زن  با مرد برابر نیست و …

 

از شرایط زندان بگویید. زندان از نظر بهداشت غذا، فضایی که در اختیار هر زندانی است آیا  در حد استانداردهای یک زندان است؟

                 مثل همهی زندانهای ایران تفکیک جرایم وجود ندارد. عملا فلسفهی وجودی زندان تنبیه و بازپروری مجرم است و قرار است زندانی وارد زندان شود و فعل قبلی را ترک کند و به زندگی بازگردد. عملا هیچ کجای ایران این اتفاق نمی افتد. کسی که با ده گرم مواد مخدر دستگیر شده و یا دزدی کوچکی کرده مثلا یک کپسول گاز دزدیده درکنار کسی که 1000 کیلو تریاک قاچاق کرده  یا قتل و تجاوز کرده در یک جا نگه داشته می شود. به قول زندانیها «زندان دانشگاهی است برای آموختن شگردهای مختلفی که بتوانی از دست ماموران فرار کنی.»

سلولها تقریبا 12 متری هستند و در هر سلول 8تا12 نفر زندانی هست. تعداد مردان زندانی بیشتر از زنان است. بخش زنان منظمتر و تمیزتر است چون زنان دست به کار هستند. از نظر بهداشتی داخل زندان تمیز است چون این مساله به عهده خود زندانیان است و مساله زندانبان نیست.

از نظر غذا به شدت در مضیقه و وابسته به پول و غذایی هستند که از خارج میآید. غذا اصلا کافی نیست. جیره هر زندانی 70گرم برنج ، یک تخم مرغ و یک سیب زمینی برای یک وعده و یک قالب پنیر 25گرمی و یک نان لواش برای صبح است که برایشان کافی نیست. بخصوص برای کسانی که معتاد بودند و در زندان ترک کرده‌‌اند اشتهایشان بیشتر است، گرسنگی امری عادی است. خانوادهها پول میآورند و آنهایی که امکان دارند از فروشگاه خرید میکنند. البته با  قیمت بیشتر از قیمت های بیرون زیرا فروشگاههای زندان محل در آمد برای عدهای شده است که با زندانبانان رابطه خوبی دارند وتنها به سود خودشان فکر میکنند و زندانی بیچاره هم چارهای جز خرید از آن ندارد چون دسترسی به فروشگاه دیگری ندارد و این  ظلم بسیار بزرگی به زندانی است .

خانوادهی کسانی که مردشان در زندان است، چه شرایطی دارند؟

          من حداقل 5 خانواده این چنینی را دیدم. فاجعه بود. از نظر اقتصادی وابسته به پولی بودند که کمیته امداد میدهد: بین 40 تا 60هزار تومان برای هر خانوار. انجمن حمایت از زندانیان هم هر سال دوسبد تغذیه به عنوان کمک به این خانواده ها میدهد که هر سبد حدود سی هزار تومان میشود و شامل برنج، روغن، رب و ماکارونی و حبوبات واین جور چیزها. با توجه به تعداد زیاد جمعیت هر خانوار و فقر حاکم بر آنها، این کمکها مشکل چندانی را حل  نمی کند و بیشتر حکم یک مسکن کم اثر را دارد.

 البته به خاطر این که شهرستان است، معمولا مشکل مسکن ندارند. یا خودشان خانه دارند و یا در خانهی پدرشان زندگی می کنند. اما این پول ِکمیته امداد هزینه پول برق و آب و سوختشان هم نمیشود. من خانهای را دیدم که به هیچ وجه از برق استفاده نمیکردند. چون نمیتوانستند پول آن را پرداخت کنند. وقتی هوا روشن بود زندگی میکردند و با تاریکی هوا  میخوابیدند. از آب لولهکشی هم استفاده نمیکردند. از میدان نزدیک خانه برای شست و شو آب میآوردند و با دبههای بیست لیتری و از پارک نزدیک هم آب آشامیدنی میآوردند.

وقتی در باره ی گرانی حرف میزدم نمیفهمیدند. میپرسیدند چی گران شده؟ بعد فهمیدم که چیزی نمیخورند نه گوشت، نه شیر و لبنیات و نه سبزی و میوه. فقط نان وسیب زمینی مصرف میکنند. البته به جز غذاهای محلی مانند کشکی که میجوشانند و با نان تلیت میکنند . این حداکثر تغذیه آنان است. بهداشت هم که اصلا نیست. هر کدام که مریض شوند امکان درمان ندارند. اگر بچهای آنقدر خوشبخت باشد که به مدرسه برود  تا کلاس پنجم بیشتر درس نمیخواند. دختر بچهها که تا کلاس دوم و یا سوم. میگویند برای دختر بس است. فقر فرهنگی هم بیداد می کند. و در کنار فقر اقتصادی همیشه وجود دارد.

مدام سیکل معیوب تکرار میشود. پسر ده دوازده سالهای که پدرش زندان است میخواهد برود سرکار. کار و شغلی نیست. هیچ مرکز تولیدی و صنعتی نیست. تنها یک کارخانه آجرپزی در منطقه وجود دارد. او هم یا باید دزدی کند یا قاچاق مواد مخدر و یا توسط قاچاقچی ها اجیر میشوند برای قاچاق و… همین طور سیکل معیوب تکرار می شود.

کار زیادی وجود ندارد. کارهایی که برای بچه ها وجود دارد دستفروشی است. دارو میفروشند، واکس میزنند و… که تعداد کسانی که این کارها را انجام میدهند کم است. در شهر 300 الی 400هزار نفری که خود مردم  همه فقیر هستند کسی کفشش را به  واکسی نمیدهد. بعضیها گدایی می کنند و اگر آشنا داشته باشند در مغازهها و فروشگاه ها پادویی می کنند. بقیه شاگرد راننده میشود برای قاچاقچیان سوخت  دبه های 20لیتری سوخت را جابهجا می کنند.

اصولا کار کودکان در منطقه عادی است و فقط مختص خانوادهی زندانیان نیست. در سیستان تعداد دخترانی که کار میکنند بیشتر از پسران است. در بسیاری از خانوادهها می بینی که دختران سرکار می روند وکمک خرج زندگی هستند ولی پسران نه. بخشی به این مساله برمی گردد که دستمزد زنان بسیار کمتر از مردان است. از سویی کمتر مردی حاضر می شود با این دستمزدها کار کند و از سوی دیگر کارفرماها هم تمایل بیشتری دارند از نیروی کار زنان استفاده کنند چرا که ارزانتر است  و این سبب می شود که پسران جوان بیکاری را ببینی که اصطلاحا ول میگردند و درنهایت  اگر پیشرفت کنند از پول قاچاق وغیره میتوانند ماشینی بخرند و با آن کار کنند. در درازمدت میتوان تصور کرد که این مسایل چه تاثیری بر فرهنگ خانوادهها خواهد داشت.

البته تفاوت میان دختر و پسر زیاد است. در خانواده حتا مادران هم همهی چیزهای خوب را برای فرزندان پسرشان کنار میگذارند.

فحشا چی؟ فروش دختران در منطقه وجود دارد؟

          نه فحشا در منطقه به چشم نمیخورد. به خاطر ارتباط نزدیک آدمها با یکدیگر و این که همه یکدیگر را میشناسند و خیلی هم سنتی و مذهبی هستند. به اضافه اینکه روش دیگری برای کسب درآمد هست که به بیآبرویی منجر نمیشود: قاچاق . آدمها میتوانند چند توپ پارچه بگیرند و به بیرجند و یا کرمان بروند و بفروشند و پولی در آورند. مساله فروش دختران هم در سیستان وبلوچستان نیست. مردم منطقه نسبت به دخترانشان بسیار حساس هستند. چند همسری آنقدر رایج است که نیازی به این مساله نیست. به جای فروش دختران، آنها را به عنوان زن دوم و سوم به مردهای زندار میدهند.

 

حقوق کارگر چقدر است؟

کارگر ساده که سرخیابان میایستد و کارهای سادهای مانند حمل اثاثیه و بیل زدن باغچه وکارهایی از این قبیل را انجام می دهند بین 8 تا ده هزار تومان می‌‌گیرد. برای کارگری که دم مغازه کار میکند دستمزد متفاوت است. من  پسر 17 سالهای را دیدم که 120هزار تومان حقوق میگرفت و شاگرد مغازه لباس فروشی 100 هزار تومان. زنان منشی بین 50تا 70هزارتومان حقوق می‌‌گیرند. من ندیدم کارگری بیش از 130هزار تومان بگیرد.  ازبیمه  خبری نیست. برخی چون از روستا آمدهاند بیمه روستایی دارند و یا کسانی که تحت پوشش کمیته ی امداد هستند نیز بیمهی خاصی دارند اما هر جایی  آن بیمه ها را قبول نمی کند.

با این حساب فکر می کنید چند درصد مردم این استان زیر خط فقر زندگی می کنند؟

          خط فقرکه داستان خودش را دارد!؟ گفتهاند خطر فقر در شهرستانها 700 هزار تومان است. مگر این که صاحب کار صنعت و حرفهای باشند. کسانی که کار میکنند زیر 200 هزار تومان حقوق میگیرند. یک کارگر در کارخانه آجرپزی 170هزار تومان می گیرد.

           نمیروند شکایت کنند چرا که میترسند اگر شکایت کنند کارشان را از دست بدهند. اداره کار هم  قطعا حمایت نمیکند. مسایل در سیستان و بلوچستان قبیلهای و منطقهای است و همهی آدمها یک جایی دوست و آشنایی دارند وسعی میکنند از طریق رابطه مشکلاتشان را حل کنند . این مناسبات فامیلی سبب شده است که نتوانی از طریق شکایت و قانون به جایی برسی. من کسی را دیدم که در یک تصادف تمام بدنش آسیب دیده بود و برایش دیه سه انسان کامل را بریده بودند. اما کسی را که با ماشین به او زده بود، آزاد  کردند. پرسیده  بود:» برای چی آزادش کردهاید؟» گفته بودند:  «نامه دادیم نیامدی. ماهم آزادش کردیم.» بعد هم معلوم شد که از طریق روابط فامیلی و خانوادگی مساله را حل کردهاند. قانون، وزارت کار، نیروی انتظامی و… خیلی کارایی ندارد. همهی مسایل  با گفت و گو و فامیل بازی حل میشود.

این وضعیت مربوط به چند درصد مردم این منطقه می شود؟

          نمی توانم درصد بگویم اما در تمام سیستان و بلوچستان تعداد زیادی هستند که اینگونه زندگی می کنند. البته از نظر فقر، مناطق مختلف سیستان و بلوچستان متفاوت است. از طرف مرکز که به طرف جنوب میروی وضع مردم  بهتر است. چون منطقه پرآبتر است و امکان کشاورزی وجود دارد. هر چه به بندر نزدیکتر میشوید حمل و نقل و تجارت هم بیشتر میشود یعنی کار بیشتری وجود دارد. در شهرهای بزرگ مانند زاهدان هم که مرکز استان است وضع مردم بهتر است. ولی باز هم چهرهی فقر به طور کامل در تمام شهرهای استان سیستان و بلوچستان قابل مشاهده است. زاهدان محلهای دارد که از نظر وسعت تقریبا به اندازه نصف زاهدان است، مثل حلبی آباد میماند. خانههای بیست الی سی متری. اکثر مردم ساکن در آن بیسواد هستند و درآمد خانوادهها بین 150 تا 300هزار تومان برای خانوادههای 7، 8 نفره و یا بیشتر. هر خانواده بین 7، 8 حتا تا 14 بچه هم دارند.

این فقر زیاد معضلات زیادی ایجاد می کند. خشونتی که در میان آنان مشاهده میشود گاه قابل تصور نیست. من پیکر زنی را دیدم که سلاخی شده بود. البته زنده بود و برای درمان به بیمارستان منتقلش کرده بودند. شوهرش به عنوان تنبیه او را با چاقو تقریبا تکه تکه کرده بود. جای سوختگی سیگار را روی بدنش میتوانستی ببینی.

 دختر 19 ساله ی دیگری را دیدم که گردنش را گرفته بود و به داخل بیمارستان دوید. وقتی دستش را رها کرد دیدم که خون از گردنش بیرون میزند. بعد از جراحی گفت:» نمیدانم کی بود ولی مقنعهام را کنار زد و گردنم را با چاقو برید.» حتا نمیخواست بگوید چه کسی این کار را کرده است. یا مورد دیگر برای یک اختلاف کوچک خانوادگی مردی همهی خانوادهی همسرش را دعوت کرده و آنها را به رگبار بسته و یا نارنجکی میانشان انداخته است و یا با شمشیر… قمههای بزرگی که دارند مشکلات و مسایلشان را با آن حل میکنند. خشونت بسیار زیاد است. معضلات اجتماعی زیادی دیده میشود که چند همسری ساده ترین و ابتداییترین آنهاست.

آیا خشونت فقط در مورد زنان اعمال میشود؟

          بی شک نه. کودکان نیز از آن بیبهره نیستند. در واقع  یک ردهبندی قدرت در خانواده و اجتماع وجود دارد. مردها نسبت به زنان و بچهها از قدرت بیشتری برخوردارند و زنان نسبت به کودکان و کودکان نیز نسبت به کودکان دیگر … زنهایی که خود مورد خشونت مردانشان واقع می شوند، رفتارهای خشنی با فرزندانشان دارند و بچهها با همدیگر و درحین بازی خشونت را بروز میدهند. دو پسربچه را دیدم که دعوا میکردند. یکی روی سینهی دیگری نشسته بود و آنقدر با مشت به صورتش زد که تمام صورت او پر خون شد. با دیدن چنین صحنههایی از خود میپرسی که این همه خشونت از طرف یک بچه چرا باید رخ دهد؟ اما وقتی شرایط زندگیشان را ببینی، وضع پدر و مادرشان، فقر بی حد را و… دیگر عجیب به نظر نمی رسد.

آیا میتوان این خشونت را دلیلی برای این دانست که منطقه مستعد حرکاتی مثل عملیات انتحاری است؟ چیزی که نمونهاش در چند ماه گذشته کشتههای زیادی داشت و بسیار تاسفآور بود؟

          البته بی تاثیر نیست. اما در وجود و رشد چنین شیوههایی در منطقه عوامل دیگری هم تاثیرگذار است. در ارزیابی از منطقه سه دلیل عمده برای عملیات انتحاری میتوان فرض کرد:

1-      جغرافیای منطقه

2-      مذهب، فرهنگ

3-      حکومت

از نظر جغرافیایی منطقه بسیار کم امکانات است. زندگی در آنجا ناخودآگاه انسان را خشن میکند. زیرا باید با سختی و تلاش بسیار امکانات زندگی را به دست آورد ، حتا در مناطقی که آب بیشتری دارد و کشاورزی امکانپذیر است.

نزدیکی و هم مرزی با پاکستان خودش یک فاجعه است. فرهنگ پایین و خشن آنجا به این طرف مرز هم سرایت میکند. مثال سادهای بزنم. در پاکستان اگر یک پسر از یک قبیله به دختری از قبیلهی دیگر متلک بگوید و یا تعرضی کند ریش سفید آن قبیله حکم میدهد که دختری از قبیلهی اول دزدیده شده و گروهی به او تجاوز کنند. نمونهاش را در مطبوعات و رسانهها میتوانید بخوانید. مسایل سیاسی پاکستان و جنگ افغانستان و مسایلی ازاین دست در این مورد تاثیر به سزایی دارند.

تا قبل از این وهابیگری فقط در عربستان و کویت دیده میشد ولی در سالهای اخیر به آذربایجان، ازبکستان، پاکستان و عراق نیز تسری یافته است. با پول عربستان و کویت مدارس اسلامی میسازند. هزینههای طلاب این مدارس را تامین میکنند و در منطقهای که کار نیست و فقر بیداد می کند،  این مامنی است برای خانواده ها که کودکانشان را به آن بسپارند تا از گرسنگی نمیرند.  بچه ها در این مدارس شبانه روزی مذهبی درس میخوانند و زندگی میکنند. حتا آنها برایشان کار هم فراهم میکنند و طبیعی است که استفادهی خودشان را هم میکنند. فرهنگی را رشد می دهند که یکی از نتایجش همین گونه عملیات در این سوی مرز است.

تا قبل از انقلاب در سیستان و بلوچستان تضاد زیادی بین شیعه و سنی به چشم نمیخورد. چون حکومت مذهبی نبود برایش شیعه و سنی فرقی نمیکرد. هر کس مذهب خودش را داشت. اما بعد از انقلاب شیعیان سعی کردند تفکر خودشان را درمنطقه تسری دهند و این سبب شد که سنیها مقاوت کنند و حالت تهاجمی به خود بگیرند. فرهنگ و نگاه عشیرهای و قبیله ای که در منطقه وجود دارد نیز بیتاثیر نیست. چون حاکمیت مرکزی را از خودشان نمیبینند، قانون گریزی جزو سنتهایشان شده است. این قانون گریزی را می توان حتا در مسایلی مانند رانندگی هم مشاهده کرد.

کار، اگر کاری باشد، برای شیعیان منطقه است. سنیها به هیچ کجا راه ندارند و آنها خودشان را با حکومت غریبه میبینند. کارهای دولتی ، کار در نیروی انتظامی و از این قبیل کارها که وجود دارد به سنیها داده نمیشود. این تبعیضها مردم را تحت تاثیر قرار میدهد واز این بیعدالتی آماده عصیان هستند. تقریبا خانوادهای را نمیتوانی بیابی که کسی از افراد خانوادهاش از این مساله آسیب ندیده باشد، کشته نشده باشد یا در زندان نباشد. در طی سی سال گذشته وضع به این ترتیب بوده است. نانآور خانواده ای به خاطر قاچاق و یا چیز دیگر اعدام شده است. خانواده‌‌اش از حکومت کینه به دل گرفتهاند. فرزندان او هم راهی جز قاچاق برای گذران زندگی نداشتهاند. قاچاقچیان زیادی هم در درگیری با مامورین کشته شدهاند و آنها هم دست به انتقامجوئی زدهاند و این سیکل تکرار شده است، تا به امروز که کینه و نفرت منطقه را پر کرده است. این سیکل معیوب باید جایی متوقف شود. چارهی آن کشت و کشتار و خشونت بیشتر نیست، خشونت تنها خشونت میآورد همانگونه  که میبینیم در سی سال اخیرکشت کشتار و خشونت گسترش یافته است . 

 

 

به‌دست saeidnorouzbeyki فرستاده‌شده در سیاسی برچسب‌خورده با
در حاشیه

 

عکس

«ما به شکل گروه فشرده ی کوچکی در راهی پر از پرتگاه و دشوار دست یکدیگر رامحکم گرفته و به پیش می رویم. دشمنان از هر طرف ما را در محاصره گرفته اند و تقریباً همیشه باید از زیر آتش آنها بگذریم. اتحاد ما بنابر تصمیم آزادانه ی ما است. تصمیمی که همانا برای آن گرفته ایم که با دشمنان پیکار کنیم و در منجلاب مجاورمان در نغلطیم که سکنه اش از همان آغاز ما را به علت این که به صورت دسته ای خاصی مجزا شده نه طریق مصالحه بلکه طریق مبارزه را بر گزیده ایم، سرزنش نمود اند.(…)! بلی، آقایان، شما آزادید …هر کجا…دلتان می خواهد بروید ولو آنکه منجلاب باشد؛ ما معتقدیم که جای حقیقی شما هم همان منجلاب است و برای نقل مکان شما به آنجا حاضریم در حدود توانائی خود کمک نمائیم. ولی در این صورت اقلاً دست از ما بر دارید و به ما نچسبید و کلمه ی بزرگ آزادی را ملوث نکنید. زیرا که آخر ما هم «آزادیم» هر کجا می خواهیم برویم و آزادیم نه فقط علیه منجلاب بلکه با هر کس هم که راه را به سوی منجلاب کج می کند، مبارزه نمائیم!»(چه باید کرد؟)- لنین

به‌دست saeidnorouzbeyki فرستاده‌شده در سیاسی برچسب‌خورده با
ویدئو

متحد و یک صدا

اگر تمامی نیروهای سیاسی انقلابی وفعالین مستقل سیاسی انقلابی در جهت اتحاد گام
بردارند یقینأ می توانیم در راه آزادی زندانیان سیاسی حرکت کنیم در غیر اینصورت
تنها می توانیم صدای فرزندان خلقمان که در اسارت دیکتاتوری جمهوری اسلامی هستند باشیم.
به امید صفوف متحد و یکپارچه در جهت رسیدن به انقلاب

به‌دست saeidnorouzbeyki فرستاده‌شده در سیاسی برچسب‌خورده با