سرمایداری انگلی در ایران

کانونهای تمرکز سرمایداری انگلی و رشد و فربه شدن آنها در ایران

از ایتدای بقدرت رسیدن رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی بنا به ماهیت سرمایداری این نظام نه تنها اقشار مزدبگیر

به خواستهای برحق خود دستیابی پیدا نکرده اند بلکه هر آنچه را که نیز داشته اند را ازدست داده اند . تا جایی که

طبقه متوسطه  نیز از بین رفته و به سطح پایین تر نزول پیدا کرده است ، و در واقع فاصله ای طبقاتی چندین برابر

گشته است . و می توان بیان کرد رژیم با الگو قرار دادن  سیاستهای نوین استعماری جهانی در کشور حاکمیت بلا

منازع یک درصدی ها را بر نود ونه درصدی ها طی سالیان سلطه این نظام فاشیستی رقم زده است.

واقعه ای ملموس و قابل رویت در ایران پس از بقدرت رسیدن دستگاه  روحانیت ، و در ادامه  روند  سرمایداری

جهانی ، گسترش  یافتن پدیده ای انگلی سرمایداری در ایران  می باشد ، پدیده ای که همچون زالو با مکیدن  خون

نود ونه درصدی ها روزبروز فربه تر شده  و مادامی این  نظام ضد بشری بر مسند  قدرت قرار دارد این  پدیده ای

شوم نیز در تمامی روابط سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی حکمفرمایی می کند . دارایی های سرمایداری انگلی سر به

میلیاردها دلار می کشد  که تمامی آن از منابع ملی و دولتی و سفرۀ نان زحمتکشان میهنمان به غارت رفته و به

جیب این  نوکیسه های سرمایداری سرازیر شده است ، و اساسأ در جهت حفظ و یا تمرکز بیش از پیش سرمایه در

بین این پدیده است که این کانونها را در درون این نظام دیکتاتوری بجان یکدیگر می اندازد . هر چند که با تقسیم

منابع مالی به عمر ننگین خود ادامه می دهند ، ولی در عین حال به جهت سیری ناپذیری شان  به منابع یکدیگر

دست درازی کرده و همین امر باعث تشدید نزاعهای درونیشان می شود . یکی از دعواهای اصلی این کانونها بر

سر تسلط پیدا کردن کامکانونهای تمرکز سرمایداری انگلی و رشد و فربه شدن آنها در ایران

از ایتدای بقدرت رسیدن رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی بنا به ماهیت سرمایداری این نظام نه تنها اقشار مزدبگیر

به خواستهای برحق خود دستیابی پیدا نکرده اند بلکه هر آنچه را که نیز داشته اند را ازدست داده اند . تا جایی که

طبقه متوسطه  نیز از بین رفته و به سطح پایین تر نزول پیدا کرده است ، و در واقع فاصله ای طبقاتی چندین برابر

گشته است . و می توان بیان کرد رژیم با الگو قرار دادن  سیاستهای نوین استعماری جهانی در کشور حاکمیت بلا

منازع یک درصدی ها را بر نود ونه درصدی ها طی سالیان سلطه این نظام فاشیستی رقم زده است.

واقعه ای ملموس و قابل رویت در ایران پس از بقدرت رسیدن دستگاه  روحانیت ، و در ادامه  روند  سرمایداری

جهانی ، گسترش  یافتن پدیده ای انگلی سرمایداری در ایران  می باشد ، پدیده ای که همچون زالو با مکیدن  خون

نود ونه درصدی ها روزبروز فربه تر شده  و مادامی این  نظام ضد بشری بر مسند  قدرت قرار دارد این  پدیده ای

شوم نیز در تمامی روابط سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی حکمفرمایی می کند . دارایی های سرمایداری انگلی سر به

میلیاردها دلار می کشد  که تمامی آن از منابع ملی و دولتی و سفرۀ نان زحمتکشان میهنمان به غارت رفته و به

جیب این  نوکیسه های سرمایداری سرازیر شده است ، و اساسأ در جهت حفظ و یا تمرکز بیش از پیش سرمایه در

بین این پدیده است که این کانونها را در درون این نظام دیکتاتوری بجان یکدیگر می اندازد . هر چند که با تقسیم

منابع مالی به عمر ننگین خود ادامه می دهند ، ولی در عین حال به جهت سیری ناپذیری شان  به منابع یکدیگر

دست درازی کرده و همین امر باعث تشدید نزاعهای درونیشان می شود . یکی از دعواهای اصلی این کانونها بر

سر تسلط پیدا کردن کامل در دستگاه تا مین اجتماعی بعنوان یکی از بزرگترین منابع اقتصادی با دارایی بیش از

چندین میلیارد دلار سرمایه و دار بودن شرکتهای بیشمار اقتصادی در ایران می باشد .

سه کانون تمرکز انگلی سرمایه های کلان در قلب نظام ضد بشری جمهوری اسلامی .

عکسعکس

 

قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا وابسته به سپاه پاسداران

شامل کنسرسیومها و شرکتهای متعدد دیگر که در دورۀ ریاست جمهوری رفسنجانی با سرمایه های کوچک ایجاد

شدند . ادامه سیاستهای نئولیبرالیسم در دورۀ خاتمی باعث شد که این شرکتها به عنوان یک جناح فعال اقتصادی

سرمایداری جایگاه خود را مستحکم نمایند . و در دورۀ ریاست جمهوری احمدی نژاد با تشدید پیدا کردن سیاست

خصوصی سازی در جهت کوچک کردن دولت ، این کانون سرمایداری انگلی  با دارا بودن قدرت نظامی ، زندان

و ماموران  شکنجه و اعدام  ، با خریداری اموال ملی و دولتی به یکی از بزرگترین کانونهای تمرکز سرمایهای

کلان و انحصارات اقتصادی تبدیل شد ، تا جایی که می توان اشاره کرد که تمامی قراردادهای نفتی زیر نظر این

کانون صورت می گیرد ، و همچنین باید اذعان  داشت  که تحریم اقتصادی غرب در فربه تر شدن  این  کانون

و کانونهای دیگر تمرکز سرمایه نقشی اساسی را ایفا نموده ، در واقع بهترین حالت برای سرمایداری انگلی در

ایران در حالت تنش نگاه داشتن اوضاع در منطقه می باشد که حاصل آن افزایش بیشتر سرمایه را برای آنان

رقم می زند.

 

عکس

عکس

 

  

 

 

  

بیت رهبری و بنیاد مستضعن

کانون دوم تمرکز سرمایه بیت رهبری است که شامل شرکتهای تابع و بنیادهای مختلف که بدون نظارت قانونی

فعالیت میکنند می باشد . این بخش از سرمایداری انگلی  یکی از فاسدترین  بخشهای سرمایداری در ایران

می باشد که بدون طی کردن روند سرمایداری از صدقه سری بنیاد پهلوی توانست رشد یابد. بنیادی که تمرکز

سرمایه در آن عبارت بود از املاک باقی مانده از دورۀ رضا پنج تیر ، که بعد از کودتای بیست وهشت مرداد

به محمد رضا پهلوی برگردانده  شده  بود . و همچنین  پورسانتهای فروش نفت و مقداری  از پول نفت و

وامهای چند میلیون دلاری بلاعوض آمریکا در دهه ای پنجاه به ایران ، که رضا پهلوی تمامی آنها را بین دربار

تقسیم می کرد و بخشی از آنها را به حساب بنیاد پهلوی سرازیر می کرد.

در آن دوره سرمایگذاری بنیاد پهلوی در هتلها ، کازینوها ،بلیط های بخت آزمایی و سرمایگذاری در شرکتهای

بزرگ مالی  و تولیدی با تکیه  بر رشوه دهی و بروکراسی فاسد  دولتی  نیز طریق رایج بود . و در حال حاضر

بنیاد مستضعفان همچون سلف خود زیر نظر خامنه ای ولی فقیه رژیم ضد بشری و بدون هیچگونه نظارت و

حسابرسی قرار دارد . این بخش از بورژوازی محل ارتزاق فاسدترین بخش بروکراسی دولتی و تامین کننده ای

مالی رشوه به منظور دستکاری در انتخابات ، خریدن  و تطمیع و اجیر کردن  چماقداران است .قدرت یابی و

گسترش این کانون طبیعتأ بر پایه مدیریت رابطه های گروهی و جناحی و فرا قانونی متکی بر دیکتاتوری ولایی

می باشد .

عکسعکس 

کانون سوم تمرکز سرمایه سرمایداری سنتی می باشد

این گروه شامل تاجرانی است که در جریان قیام توده ای سال پنجاه وهفت ، ولی نعمت خمینی ودستگاه روحانیت

بودند .و در دهه های گذشته نیز به اشکال مختلف با روحانیت پیوند داشته وبرای دستیابی به قدرت سیاسی نیز

با رژیم  پهلوی رودرو قرار داشتند . سرمایداری کلان  تجاری بواسطه دلارهای نفتی در تداوم اقتصاد مبتنی بر

واردات همیشه یک پای قدرت بوده و طی سالهای حاکمیت نا مشروع جمهوری اسلامی فربه تر شده است .

برادران عسگری اولادی . آل اسحاق از چهرهای شاخص این بخش انگلی سرمایداری می باشند ، که علاوه بر

ریاست بخش تجارت با چین و بخش اتاق بازرگانی را بر عهده دارند ، که میزان داد و ستد آن در سال بالغ بر

سی میلیارد دلار می باشد .

همانطور که در بالا بدان اشاره شد ، تمرکز میلیاردها دلار سرمایه در این سه کانون انگلی در طی سی وپنج

سال حاکمیت ننگین جمهوری اسلامی وابسته به سرمایداری جهانی ، با استفاده از قدرت سیاسی ، اطلاعاتی ،

نظامی متکی به اسلحه و زندان و شکنجه واعدام شکل گرفته است.

نابود باد نظام سرمایداری جمهوری اسلامی با هر دسته و جناح

پیش بسوی اتحاد انقلابی در جهت براندازی دیکتاتوری حاکم در ایران

زنده باد آزادی ، برابری

زنده باد سوسیا لیسم

 

                                                                                                        سعید نوروزبیکی

 

ل در دستگاه تا مین اجتماعی بعنوان یکی از بزرگترین منابع اقتصادی با دارایی بیش از

چندین میلیارد دلار سرمایه و دار بودن شرکتهای بیشمار اقتصادی در ایران می باشد .

سه کانون تمرکز انگلی سرمایه های کلان در قلب نظام ضد بشری جمهوری اسلامی .

 

قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا وابسته به سپاه پاسداران

شامل کنسرسیومها و شرکتهای متعدد دیگر که در دورۀ ریاست جمهوری رفسنجانی با سرمایه های کوچک ایجاد

شدند . ادامه سیاستهای نئولیبرالیسم در دورۀ خاتمی باعث شد که این شرکتها به عنوان یک جناح فعال اقتصادی

سرمایداری جایگاه خود را مستحکم نمایند . و در دورۀ ریاست جمهوری احمدی نژاد با تشدید پیدا کردن سیاست

خصوصی سازی در جهت کوچک کردن دولت ، این کانون سرمایداری انگلی  با دارا بودن قدرت نظامی ، زندان

و ماموران  شکنجه و اعدام  ، با خریداری اموال ملی و دولتی به یکی از بزرگترین کانونهای تمرکز سرمایهای

کلان و انحصارات اقتصادی تبدیل شد ، تا جایی که می توان اشاره کرد که تمامی قراردادهای نفتی زیر نظر این

کانون صورت می گیرد ، و همچنین باید اذعان  داشت  که تحریم اقتصادی غرب در فربه تر شدن  این  کانون

و کانونهای دیگر تمرکز سرمایه نقشی اساسی را ایفا نموده ، در واقع بهترین حالت برای سرمایداری انگلی در

ایران در حالت تنش نگاه داشتن اوضاع در منطقه می باشد که حاصل آن افزایش بیشتر سرمایه را برای آنان

رقم می زند.

 

بیت رهبری و بنیاد مستضعفان

کانون دوم تمرکز سرمایه بیت رهبری است که شامل شرکتهای تابع و بنیادهای مختلف که بدون نظارت قانونی

فعالیت میکنند می باشد . این بخش از سرمایداری انگلی  یکی از فاسدترین  بخشهای سرمایداری در ایران

می باشد که بدون طی کردن روند سرمایداری از صدقه سری بنیاد پهلوی توانست رشد یابد. بنیادی که تمرکز

سرمایه در آن عبارت بود از املاک باقی مانده از دورۀ رضا پنج تیر ، که بعد از کودتای بیست وهشت مرداد

به محمد رضا پهلوی برگردانده  شده  بود . و همچنین  پورسانتهای فروش نفت و مقداری  از پول نفت و

وامهای چند میلیون دلاری بلاعوض آمریکا در دهه ای پنجاه به ایران ، که رضا پهلوی تمامی آنها را بین دربار

تقسیم می کرد و بخشی از آنها را به حساب بنیاد پهلوی سرازیر می کرد.

در آن دوره سرمایگذاری بنیاد پهلوی در هتلها ، کازینوها ،بلیط های بخت آزمایی و سرمایگذاری در شرکتهای

بزرگ مالی  و تولیدی با تکیه  بر رشوه دهی و بروکراسی فاسد  دولتی  نیز طریق رایج بود . و در حال حاضر

بنیاد مستضعفان همچون سلف خود زیر نظر خامنه ای ولی فقیه رژیم ضد بشری و بدون هیچگونه نظارت و

حسابرسی قرار دارد . این بخش از بورژوازی محل ارتزاق فاسدترین بخش بروکراسی دولتی و تامین کننده ای

مالی رشوه به منظور دستکاری در انتخابات ، خریدن  و تطمیع و اجیر کردن  چماقداران است .قدرت یابی و

گسترش این کانون طبیعتأ بر پایه مدیریت رابطه های گروهی و جناحی و فرا قانونی متکی بر دیکتاتوری ولایی

می باشد .

 

کانون سوم تمرکز سرمایه سرمایداری سنتی می باشد

این گروه شامل تاجرانی است که در جریان قیام توده ای سال پنجاه وهفت ، ولی نعمت خمینی ودستگاه روحانیت

بودند .و در دهه های گذشته نیز به اشکال مختلف با روحانیت پیوند داشته وبرای دستیابی به قدرت سیاسی نیز

با رژیم  پهلوی رودرو قرار داشتند . سرمایداری کلان  تجاری بواسطه دلارهای نفتی در تداوم اقتصاد مبتنی بر

واردات همیشه یک پای قدرت بوده و طی سالهای حاکمیت نا مشروع جمهوری اسلامی فربه تر شده است .

برادران عسگری اولادی . آل اسحاق از چهرهای شاخص این بخش انگلی سرمایداری می باشند ، که علاوه بر

ریاست بخش تجارت با چین و بخش اتاق بازرگانی را بر عهده دارند ، که میزان داد و ستد آن در سال بالغ بر

سی میلیارد دلار می باشد .

همانطور که در بالا بدان اشاره شد ، تمرکز میلیاردها دلار سرمایه در این سه کانون انگلی در طی سی وپنج

سال حاکمیت ننگین جمهوری اسلامی وابسته به سرمایداری جهانی ، با استفاده از قدرت سیاسی ، اطلاعاتی ،

نظامی متکی به اسلحه و زندان و شکنجه واعدام شکل گرفته است.

نابود باد نظام سرمایداری جمهوری اسلامی با هر دسته و جناح

پیش بسوی اتحاد انقلابی در جهت براندازی دیکتاتوری حاکم در ایران

زنده باد آزادی ، برابری

زنده باد سوسیا لیسم

 

                                                                                                        سعید نوروزبیکی

 

 

 

به‌دست saeidnorouzbeyki فرستاده‌شده در سیاسی برچسب‌خورده با

بازديد بابک زنجانی مالک شرکت هلدینگ سورینت از هتل ٥ ستاره سورينت قشم

عکس

 

بابک زنجانی شریک مالی احمدی نژاد و بیت رهبری توانست با کمک مجتبی خامنه ای و احمدی نژاد میلیاردها دلار پول نفت را بالا بکشد و بعد از اینکه در خارج از ایران قسمت بزرگی از ثروت این غارتگران مافیایی توسط کشورهای خارجی بلوکه شد، مجبور شدند مقداری از آن ثروت افسانه ای را به ایران آورده و در ایران سرمایه گذاری کنند.

در این عکسها رابطه بابک زنجانی (شریک دزدهای ایران) را با سرمایه گذاری های بزرگ ذر ایران می بینیم.
بابک زنجانی چندی پیش نیز یک شرکت هواپیمایی با 17 فروند هواپیما تاسیس کرد
——————————————
وب سایت شرکت هلدینگ سورینت: هتل 5 ستاره سورينت قشم در قلب جزیره قشم در جنوب ایران واقع شده است. این هتل در سطح استانداردهای جهانی به منظورارائه خدمات به تمام گردشگران از تمام نقاط جهان طراحی و در حال ساخت می‌باشد.

ین هتل با دارا بودن امکانات عالی از جمله سالن های همایش، استخر و سالن ورزشی، یک مکان ایده‌آل، نه تنها به منظور اقامت بلکه به منظور فعالیت های خاص از جمله کنفرانس‌های بین المللی، جلسات، سفرهای کاری، نمایشگاه و همچنین فعالیت‌های ورزشی در تمام طول سال می باشد.

طراحی هتل بر مبنای طراحی المان‌های ساده و قابل درک با فرم‌های هندسی بنا شده است. در طراحی این هتل از الگوهای بین‌المللی همراه با جزئیات سنتی بهره گرفته شده است. شخصیت معماری بنا از فرم معماری هخامنشیان ایده گرفته شده است که شامل ستون‌ها ، سرستون‌ها عظیم، طراحی سقف‌ها و غیره می‌باشد.

 

به‌دست saeidnorouzbeyki فرستاده‌شده در سیاسی برچسب‌خورده با

فیروزآبادی: کسی که ولایت فقیه را درک می‌کند بهره هوشی بالاتری دارد.

عکس

 حسن فیروزآبادی، رئیس ستادکل نیروهای مسلح ایران امروز گفت: ” کسی که ایمان و ولایت دارد و ولایت را درک می‌کند، یعنی این‌که عقل هم دارد و فکرش از بقیه بازتر و بهره هوشی‌اش از بقیه بالاتر است که آمده و بهترین را انتخاب کرده است.

بر چیده باد این نظام ولایت فقه که رئیس ستاد کل نیروهای مسلح آن تو باشی.

به‌دست saeidnorouzbeyki فرستاده‌شده در سیاسی برچسب‌خورده با

عصیان جوانان در غالب موسیقی خیابانی

ﻧﻮای ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ، رﮔــﻪ ﻋﺼﯿﺎن ﺟﻮاﻧﺎن

عکس

دﺳﺘﻢ را ﺑﺮوی اﺳﻠﺤﻪ ام ﻣﯿﻔﺸﺎرم،

ﭼﺮا ﻛﻪ ﻗﺼﺪ ﺟﺎﻧﻢ را ﻛﺮده اﻧﺪ
ﻣﺮا ھﻞ ﻧﺪھﯿﺪ، دﻳﮕﺮ ﺟﺎن ﺑﻪ ﻟﺒﻢ رﺳﯿﺪه
ﻣﻲ ﻛﻮﺷﻢ ﺑﻪ ﺳﯿﻢ آﺧﺮ ﻧﺰﻧﻢ
اﻳﻨﺠﺎ درﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﻳﻚ ﺟﻨﮕﻞ اﺳﺖ
و ﺑﻌﻀﻲ وﻗﺖ ھﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﻣﻲ ﻛﻨﻢ
ﻛﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻲ ﺗﻮان ﺟﺎن ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺪر ﺑﺮد
ﺑﺨﺸﯽ از ﺗﺮاﻧﻪ «ﭘﯿﺎم» از آﺛﺎر «ﮔﺮﻧﺪ ﻣﺴﺘﺮ ﻓﻠﺶ» و ﮔﺮوه ﻓﻮرﻳﻮس ﻓﺎﻳﻮ
اﻣﺮوزه ﺑﺮای ﺑﺨﺶ ھﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻣﺮدم روﺷﻦ ﻣﻲ ﺷﻮد ﻛﻪ ھﻨﺮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺪ از ﺳﯿﺎﺳﺖ
ﺟﺪا ﺑﺎﺷﺪ .روﺷﻦ ﻣﯿﺸﻮد ﻛﻪ ﻛﻨﺴﺮت دادن ﺟﻮاﻧﺎن در ﺧﯿﺎﺑﺎن ھﺎ ﺑﺎ ﭼﮫﺮه ھﺎی ﺟﺪی،
ﺗﻜﺎﻣﻞ اﺷﻜﺎل دﻳﮕﺮی از ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﮐﻮﭼﻪ و ﺧﯿﺎﺑﺎن اﺳﺖ*، ﺗﻼﺷﯽ اﺳﺖ ﺑﺮای
ﺷﻜﺴﺘﻦ ﻣﺤﺪودﯾﺖ ھﺎی ﻓﺮدی،اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ.
روﺷﻦ ﻣﻲ ﺷﻮدﻛﻪ ھﻨﺮﻣﻨﺪان ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ و آﺛﺎرﺷﺎن را ﻧﻤﯽ ﺗﻮان ﺳﺮﮐﻮب ﮐﺮد، آن ھﻢ ﻧﻪ
و ﺗﻜﻨﯿﻜﺸﺎن، ﺑﻠﻜﻪ ﻋﻤﺪﺗﺎ ی ﻣﻀﻤﻮن و ﻣﺤﺘﻮای ً ﺑﺮ ﻣﺒﻨﺎی وﻳﮋﮔﻲ ھﺎی ھﻨﺮی ﺑﺮ ﻣﺒﻨﺎ
رﻓﺘﺎرﺷﺎن .ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ای ﻛﻪ ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از اﺑﺰار و آﻻت ﺑﺴﯿﺎر ﻣﺤﺪود، ﺗﻮﺟﻪ اﻓﺮاد را ﺑﻪ
ﺧﻮد ﺟﻠﺐ ﻣﯿﻜﻨﺪ
.آﻳﺎ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ اﯾﻦ ﺟﻮاﻧﺎن، آﻧﺎن را ﺑﻪ آﮔﺎھﯽ ﻧﺰدﻳﻚ ﻣﻲ ﺳﺎزد؟آﯾﺎ اﯾﻦ ﻧﻮع ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ آﻧﺎن را ﺑﻪ ﻣﺒﺎرزه ﺗﺸﻮﻳﻖ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ؟

ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﻛﻪ اواﺋﻞ ﺑﻪ ﺷﮑﻠﯽ ﻣﺤﺪود ﺗﻮﺳﻂ اﻓﺮاد ﺗﮏ ﺗﮏ و ﯾﺎ ﮔﺮوھﮫﺎی ﻛﻮﭼﻚ
در ﻣﺤﺪوده ﺧﺎﺻﯽ اﺟﺮا ﻣﯽ ﺷﺪ از ﺳﺎل ١٣٨٠ ﭘﺎ ﺑﻪ ﻋﺮﺻﻪ ﮔﺴﺘﺮده ﻓﺮھﻨﮓ ﺷﮫﺮی
ﮔﺬاﺷﺖ. ﻧﻈﺎم ارﺗﺠﺎﻋﯽ، اﺳﻼﻣﯽ ــ ﻓﺎﺷﯿﺴﺘﯽ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ داری ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از اھﺮﻣﮫﺎی
ﻓﺸﺎر ﺧﻮد ﺑﺮ اﯾﻦ ﺟﻮاﻧﺎن، ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﺧﺼﻠﺖ ﺷﻮرﺷﮕﺮ و ﻧﻮاﻧﺪﯾﺶ آﻧﺎن ﺗﺎﺛﯿﺮ
ﺑﮕﺬارد و ﺳﺒﻚ و ﻗﺎﻟﺐ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ھﺎﯾﺸﺎن را در ﺧﺪﻣﺖ ﺗﺒﻠﯿﻎ اﻳﺪه ھﺎی ارﺗﺠﺎﻋﯽ و ﺑﺎب
ﻣﯿﻞ ﺧﻮد ﻗﺮار دھﺪ.ﮐﻪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﺎﻧﻪ ﺗﺎ ﮐﻨﻮن ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻪ اﺳﺖ. ﺗﺸﻜﯿﻞ اﻳﻦ ﮔﺮوه ھﺎ
ﭘﺎﺳﺨﻲ ﺿﺮوري ﺑﻪ ﺗﻌﺮﺿﺎت و ﺳﺮﻛﻮﺑﮕﺮي ھﺎي ﻣﺪاوم ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻋﻠﯿﻪ ﺟﻮاﻧﺎن ﺑﻪ ﺣﺴﺎب
ﻣﻲ آﻣﺪ .ﮔﺮوه ھﺎی ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﮐﻪ از دل ﻣﺒﺎرزات ﻣﺮدم در اﯾﻦ ﺳﺎل ھﺎی اﺧﯿﺮ
ﺷﻜﻞ ﮔﺮﻓﺖ.
……
ﻣﺪت ھﺎﺳﺖ در ﺳﻄﺢ ﺷﮫﺮ ﺑﺮ ﺳﺮﺧﯿﺎﺑﺎﻧﮫﺎ، ﭘﺎرک ھﺎ، روی ﭘﻞ ھﺎی ﻋﺎﺑﺮ ﭘﯿﺎده و…. ﺑﻪ
اﻓﺮاد و ﮔﺮوه ھﺎی دو ﺗﺎ ﺳﻪ ﻧﻔﺮه (دﺧﺘﺮﯾﺎ ﭘﺴﺮ) ﺑﺮﻣﯽ ﺧﻮرﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺳﺎزھﺎی ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ
ﺧﻮد در ﮔﻮﺷﻪ ای ﻧﺸﺴﺘﻪ ﯾﺎ اﯾﺴﺘﺎده آھﻨﮓ ﻣﯽ ﻧﻮازﻧﺪ. ﺟﻮاﻧﺎﻧﯽ ١٨ ﺗﺎ ٢٥ﺳﺎﻟﻪ و
ﻋﻤﺪﺗﺎ ﺑﺎ ﺗﯿﭗ ھﺎی ﻣﺪرن، ﺑﻪ ﺟﺮﺋﺖ ﻣﯽ ﺗﻮان ﮔﻔﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ آﻧﺎن ﻓﺮزﻧﺪ طﺒﻘﺎت زﺣﻤﺘﮑﺶ
ﺟﺎﻣﻌﻪ ھﺴﺘﻨﺪ، ﺟﻮاﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ در ﺑﺮاﺑﺮ ظﻠﻢ و ﺑﯿﺪادﮔﺮی ﮐﻪ ﮔﺮﯾﺒﺎن ﺟﺎﻣﻌﻪ
را ﻓﺮا ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺳﺮ ﺧﻢ ﮐﻨﻨﺪ و ﺑﺮای ﻣﺒﺎرزه ﺑﺎ ﺑﯿﮑﺎری، دﻟﺒﺴﺘﮕﯽ ﺑﻪ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ، آزادی ھﺎی
ﻓﺮدی و…. ﺑﻪ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ روی آورده.
ـ ﻧﻤﯽ دوﻧﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺑﺎﺷﻢ ﯾﺎ ﻧﺎراﺣﺖ وﻗﺘﯽ ﺧﯿﺎﺑﺎن ﺷﻠﻮغ وﻧﮏ را ﺑﺎﻻ ﻣﯽ¬روم و
از ﮔﻮﺷﻪ ﺗﺎرﯾﮑﯽ ﺻﺪای ﺳﺎز دھﻨﯽ و ﮔﯿﺘﺎر ﻣﯽ¬آﯾﺪ؟
-ﮐﻨﺎر ﺧﯿﺎﺑﺎن روی ﺳﮑﻮی ﺳﯿﻤﺎﻧﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ¬اﻧﺪ…
ﺑﺎ ﺧﻮدم ﮐﻤﯽ ﮐﻠﻨﺠﺎر ﻣﯽ روم ﺗﺎ ﮐﻤﯽ ﺑﺎ اﺣﺴﺎﺳﺎﺗﻢ ﮐﻨﺎر ﺑﯿﺎﯾﻢ…. ﺑﻪ آﻧﺎن ﻧﺰدﯾﮏ ﻣﯽ
ﺷﻮم ﭼﯿﺰی در ﻗﻠﺒﻢ ﻓﺮو ﻣﯽ¬رﯾﺰد اﻣﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪی روی ﻟﺒﻢ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻣﯽ¬ﮐﻨﺪ. ﭼﻨﺪ
ﻗﺪﻣﯽ ﮐﻪ دور ﻣﯽ¬ﺷﻮم، ﻗﻄﻌﻪ¬ﺷﺎن ﺗﻤﺎم ﻣﯽ-ﺷﻮد،
وﺳﻮﺳﻪ ﻣﯽ¬ﺷﻮم ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺮدم؛ دﻋﻮﺗﺸﺎن ﮐﻨﻢ ﺑﻪ ﭼﺎی،
:ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺷﻤﺎ ﺟﻮاﻧﺎن ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎن ﻣﯽ¬آﯾﺪ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﮐﻪ اﯾﻦ ﺗﺎﺑﻮ
ﮐﻢ¬ﮐﻢ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﻣﯽ¬ﺷﻮد. در ﻋﯿﻦ ﺣﺎل ﻧﺎراﺣﺘﻢ، ﭼﻮن ﻣﯽ آﯾﻨﺪ و ﻣﯽ رﯾﺰﻧﺪ و
ﻏﺮورﺗﺎن را ﭘﺎﯾﻤﺎل ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.
ﺑﻪ ھﺮ ﺻﻮرت ﺑﺎ ھﻢ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ دوﺳﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ و آﻧﺎن ﮐﻪ دﻟﯽ ﭘﺮ داﺷﺘﻨﺪ ﭘﯿﺸﻨﮫﺎد
ﮔﻔﺖ و ﮔﻮ را ﻣﯽ ﭘﺬﯾﺮﻧﺪ .اﯾﻨﺎن ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﺎزﮔﯽ دﺳﺘﮕﯿﺮ ﺷﺪه و آزاد ﺷﺪه ﺑﻮدﻧﺪ اﯾﻨﺒﺎر
ﻣﮑﺎن ﺧﻮد را ﻋﻮض ﮐﺮده و ﺑﻪ اﯾﻨﺠﺎ آﻣﺪه ﺑﻮدﻧﺪ. در اداﻣﻪ ﺑﻪ اﯾﻦ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﻣﯽ ﭘﺮدازﯾﻢ .
ﭼﻨﺪ وﻗﺖ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ را ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎن آورده اﯾﺪ؟
ﻣﻦ از ﮐﻮدﮐﯽ ﺑﺎ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ آﺷﻨﺎ ﺷﺪم وﻟﯽ طﯽ دو ﺳﺎل اﺧﯿﺮ ﺑﺎ آن رﺷﺪ ﮐﺮدم و در اﯾﻦ
ﻣﺪت ﺑﻪ ﻧﻮاﺧﺘﻦ ﺳﻪ ﺗﺎر، ﺳﻨﺘﻮر، ﺳﺎز دھﻨﯽ، ﺳﺎزھﺎی ﮐﻮﺑﻪ ای، ﮔﯿﺘﺎر و ﺑﻪ ﺻﻮرت
ﺣﺮﻓﻪ ای ھﺎرﻣﻮﻧﯿﮑﺎ «ﺳﺎز دھﻨﯽ» ﭘﺮداﺧﺘﻢ .
ﻣﺪت ٤ ﺳﺎل اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺸﻐﻮل ﻧﻮازﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻣﺪرن درﺧﯿﺎﺑﺎن ھﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ
ﻧﻮازﻧﺪﮔﺎن ﺧﯿﺎﺑﺎن (ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ (ﻣﻌﺮوف ﺷﺪه اﯾﻢ
.ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ اﯾﻦ ﮐﺎر ﺑﭙﺮدازﯾﺪ؟در ﺳﺎل ھﺎی اﺑﺘﺪاﺋﯽ ﮐﻪ ﺷﺮوع ﺑﻪ ﻧﻮازﻧﺪﮔﯽ در ﺧﯿﺎﺑﺎن ﮐﺮدم در ﻓﮑﺮ ﻣﺴﺎﺋﻞ اﻗﺘﺼﺎدی
ﺑﻮدم وﻟﯽ در اﯾﻦ دو ﺳﺎﻟﻪ از اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت ٨٨ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺳﻮ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﮔﺴﺘﺮش ھﻨﺮ ﻣﺮدﻣﯽ از
طﺮﯾﻖ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ و ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﺳﺎز دھﻨﯽ ام ھﺴﺘﻢ، ﻧﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﮐﻪ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻣﻦ و
ﺗﻤﺎم ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻣﺪرن ﻣﺸﻐﻮل ﻧﻮازﻧﺪﮔﯽ در ﺳﻄﺢ ﺧﯿﺎﺑﺎن ھﺎی ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ اﯾﻦ
ﮐﺸﻮر ھﺴﺘﯿﻢ ﺟﻨﺒﻪ اﻋﺘﺮاﺿﯽ ﭘﯿﺪا ﮐﺮده. اﻋﺘﺮاض ﺑﻪ اﯾﻨﮑﻪ ﭼﺮا در اﯾﺮان ﺑﻪ ھﻨﺮ ﻣﺘﺮﻗﯽ
ﺑﮫﺎ داده ﻧﻤﯽ ﺷﻮد و ھﻨﺮﻣﻨﺪان و ﺟﻮاﻧﺎن ﺗﺤﺖ ﻓﺸﺎر ﻗﺮار ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ.
از دوﺳﺘﺎن ھﻨﺮﻣﻨﺪﺗﺎن ﻗﺒﻼ ﮐﺴﺎن دﯾﮕﺮی اﯾﻦ ﮐﺎر را ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ؟
ﺑﻠﻪ. ﻣﺎ ﺧﻮدﻣﺎن ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ◌ ٥ ﺳﺎل ﭘﯿﺶ ﺑﺮای اوﻟﯿﻦ ﺑﺎر دﺳﺖ ﺑﻪ اﯾﻦ ﮐﺎر زدﯾﻢ و ٤ ﺳﺎل
اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺼﻮرت ﺣﺮﻓﻪ ای اﯾﻦ ﮐﺎر را اﻧﺠﺎم ﻣﯽ دھﯿﻢ و در ﺣﺎل ﺣﺎﺿﺮ ﺣﺪود ١٥ ﻧﻔﺮ
ﻧﻮازﻧﺪه ﺣﺮﻓﻪ ای ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ را ﮐﺎﻣﻼ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﯿﻢ و ﺑﺎ آن ھﺎ ارﺗﺒﺎط ﻧﺰدﯾﮏ دارﯾﻢ و ھﺮ
ﮐﺪام از آن ھﺎ ﻧﻮازﻧﺪﮔﺎن ﺳﺎزھﺎﺋﯽ از ﻗﺒﯿﻞ ﮔﯿﺘﺎر، ﺳﺎزدھﻨﯽ، وﯾﻠﻦ، وﯾﻠﻦ ﺳﻞ، ﺗﺮوﻣﭙﺖ،
ﺳﺎﮐﺴﻮﻓﻮن، آﮐﺎردﺋﻮن، ﺗﺎر و ﺳﻪ ﺗﺎر ھﺴﺘﻨﺪ.
ﺧﺎطﺮاﺗﯽ از ﺟﺮﯾﺎن ﮐﺎر و ﺑﺮﺧﻮردھﺎی ﻣﺮدم دارﯾﺪ؟
-طﯽ ٤ ﺳﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﮔﺬﺷﺖ ھﺮ روز ﻣﺎن ﺧﺎطﺮه ای ﺑﻮده، ھﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﺴﯽ از ﺟﻠﻮی ﻣﺎ
رد ﻣﯽ ﺷﻮد ﭼﻨﺪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ای ﻣﯽ اﯾﺴﺘﺪ و ﮔﻮش ﺑﻪ ﺻﺪای ﻣﻮزﯾﮏ ﻣﯽ دھﺪ ﺳﺮی ﺗﮑﺎن
ﻣﯽ دھﺪ و ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ زﯾﺒﺎﺳﺖ.
ﺷﯿﺮﯾﻦ: در ﯾﮑﯽ از روزھﺎی ﻣﮫﺮ ﻣﺎه ﺳﺎل ٨٩ ﻣﺸﻐﻮل ﺑﻪ ﻧﻮاﺧﺘﻦ ﺑﻮدﯾﻢ ﺧﺎﻧﻤﯽ
ﻣﯿﺎﻧﺴﺎل ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎر ﭘﻮﺷﺶ زﯾﺒﺎﺋﯽ داﺷﺖ ٣٠ دﻗﯿﻘﻪ ﻣﺸﻐﻮل ﮔﻮش دادن آھﻨﮓ ھﺎی
ﻣﺎ ﺑﻮد .ﮐﺎرﻣﺎن ﮐﻪ ﺗﻤﺎم ﺷﺪ ﻧﺰدﯾﮏ آﻣﺪ. ﮔﻔﺖ ﻣﺮﺳﯽ، روی ھﻨﺮ ﺷﻤﺎ ھﯿﭽﮕﻮﻧﻪ ﻗﯿﻤﺘﯽ
ﻧﻤﯽ ﺗﻮان ﮔﺬاﺷﺖ .ﻣﻦ ھﻨﺮﻣﻨﺪم. آھﻨﮕﯽ ﮐﻪ زدﯾﺪ ﻣﺎل ﻣﻦ ﺑﻮد. دﺳﺖ ﺗﻮی ﮐﯿﻒ ﮐﺮد و
ﺳﺎز دھﻨﯽ را در آورد، ﺧﺎﻧﻢ ﺳﯿﻤﯿﻦ ﻏﺎﻧﻢ ﺑﻮد، ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺮﯾﻒ ﺑﻮد.
ﯾﮏ ﺧﺎطﺮه ﺗﻠﺦ: ﭘﺲ از روزھﺎی ﭘﺎﺋﯿﺰ ٨٨ ﺳﻪ ﺷﻨﺒﻪ ﺻﺒﺢ ﺳﺎﻋﺖ ٧.٣٠ ﺧﺎﻧﻤﯽ ٤٥
ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺴﻦ ﺗﺮ ﻧﺸﻮن ﻣﯽ داد ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮد و ﻓﻘﻂ ﮔﻮش ﻣﯽ ﮐﺮد و ﻣﯽ
ﮔﺮﯾﺴﺖ. ﮐﺎرم ﮐﻪ ﺗﻤﺎم ﺷﺪ ﺟﻠﻮ آﻣﺪ دﺳﺘﺶ را در ﮐﯿﻒ ﮐﺮد ﻋﮑﺲ ﭘﺴﺮ ﺟﻮاﻧﯽ را در
آورد. اﯾﻦ ﭘﺴﺮﻣﻪ. ٢٤ ﺳﺎﻟﺶ ﺑﻮد. اوﻧﻢ ﺳﺎز دھﻨﯽ ﻣﯿﺰد، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﮫﺶ زد و ﻣﺮد. اﻣﺮوز
ﭼﮫﻠﻢ اش، ﻣﻨﺘﻈﺮ دﺧﺘﺮم ھﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺮﯾﻢ ﺳﺮ ﺧﺎﮐﺶ.
آﯾﺎ ﻣﺎﻣﻮران ﺷﮫﺮداری ﯾﺎ ﻧﯿﺮوی اﻧﺘﻈﺎﻣﯽ ﻣﺰاﺣﻤﺘﯽ ﺑﺮاﯾﺘﺎن اﯾﺠﺎد ﮐﺮده اﻧﺪ؟
اوﻟﯿﻦ روزھﺎﺋﯽ ﮐﻪ ﮐﻪ ﺷﺮوع ﺑﻪ ﮐﺎر ﮐﺮده ﺑﻮدﯾﻢ ﺑﺮای ھﻤﻪ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮد. ﮔﺎھﯽ ﻧﯿﺮوھﺎی
ﮐﺎدری، اﻧﺘﻈﺎﻣﯽ را ﻣﯽ دﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻟﺬت ﮔﻮش ﻣﯿﮑﺮدﻧﻨﺪ (در واﻗﻊ ھﻨﻮز ﺗﻮﺟﯿﻪ ﺗﺌﻮرﯾﮏ
ﻧﺸﺪه ﺑﻮدﻧﺪ ـ ﺟﺎﻓﮏ). ﻣﺎﻣﻮران ﺷﮫﺮداری ھﻢ ﺑﻪ ھﻤﯿﻦ ﺷﮑﻞ. ﺑﻌﺪ از ﻣﺪﺗﯽ ﻣﺎھﯿﺎﻧﻪ ای
را ﺣﺪود ١٠٠/٠٠٠ ﺗﻮﻣﺎن ﺑﻪ ﺷﮫﺮداری ﭘﺮداﺧﺖ ﻣﯽ ﮐﺮدﯾﻢ وﻟﯽ ﯾﮏ ﺳﺎل اﺳﺖ ﮐﻪ
ﺷﺪﯾﺪاً از طﺮف ﻧﯿﺮوی اﻧﺘﻈﺎﻣﯽ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺑﺮﺧﻮرد ﻣﯽ ﺷﻮد. ﺑﻪ طﻮر ﻣﺜﺎل ھﻔﺘﻪ ﭘﯿﺶ*
ﺑﻪ ﭼﻪ ﻧﻮع ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻋﻼﻗﻪ دارﯾﺪ؟ آﯾﺎ ھﻤﺎن ﻧﻮع ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ را در ﺧﯿﺎﺑﺎن ﻋﺮﺿﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ
ﯾﺎ ﺳﻠﯿﻘﻪ ﻋﻤﻮﻣﯽ را در ﻧﻈﺮ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﺪ؟
ﻣﯽ دوﻧﯿﺪ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻣﺎ در ﺧﯿﺎﺑﺎن ﻋﻤﺪﺗﺎً ﺑﺪون ﮐﻼم اﺳﺖ ﻣﮕﺮ در رﺳﺘﻮران ھﺎ و ﯾﺎ
ﺑﻌﻀﯽ از ﻣﺤﺎﻓﻞ ﺧﺼﻮﺻﯽ، ﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻣﺮدﻣﯽ ﮔﺮاﯾﺶ دارﯾﻢ و اﻟﺒﺘﻪ ﮐﻪ
ﺳﻠﯿﻘﻪ ﻣﺮدم را ھﻢ در ﻧﻈﺮ دارﯾﻢ. ﺧﻮب ﻣﺎ ﺗﻨﮫﺎ ﺑﺮای دﻟﻤﺎن ﻧﻤﯽ ﻧﻮازﯾﻢ .ﺑﺎﻻﺧﺮه ﻣﻮﺿﻊ
ﻣﺨﺎطﺐ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎ را اﻣﯿﺪوار ﻧﮕﻪ ﻣﯽ دارد. اﻣﺎ دل ﻣﺸﻐﻮﻟﯽ ھﺎی ﺧﻮد را ھﻢ دارﯾﻢ.
ﻣﺎ از طﺮﯾﻖ ھﻤﯿﻦ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪ اﯾﻢ ﮐﻠﯽ از ﻧﻮﺟﻮان و ﺟﻮاﻧﺎن را ﺑﻪ ﺳﺎزھﺎ
و ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺧﻮد ﺟﻠﺐ ﮐﻨﯿﻢ و در واﻗﻊ ھﺰﯾﻨﻪ ھﺎی ﺧﻮد را ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﺧﺼﻮﺻﯽ ﺗﺎﻣﯿﻦ
ﮐﻨﯿﻢ.آﯾﺎ ﺧﯿﺎﺑﺎن را ﺳﮑﻮی ﭘﺮﺷﯽ ﺑﺮای اداﻣﻪ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺗﺎن ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﺪ؟ ﻣﺜﻼ ﺑﯿﺮون دادن آﺛﺎر
زﯾﺮزﻣﯿﻨﯽ؟ ﯾﺎ ﻋﺎدت ﮐﺮدن ﺑﻪ راﺑﻄﻪ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺑﺎ ﻣﺮدم؟
ﻣﺎ و ﻣﻦ ھﯿﺠﺎن را دوﺳﺖ دارﯾﻢ. دﻟﻤﺎن ﻣﯽ ﺧﻮاھﺪ ھﺮ ﺟﺎ ﻣﯽ ﺧﻮاھﯿﻢ اﺟﺮا ﮐﻨﯿﻢ،
ﻧﻤﯽ ﺧﻮاھﯿﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ اﻓﺮاد زﯾﺮ زﻣﯿﻨﯽ ﻣﺨﻔﯿﺎﻧﻪ ﮐﺎر ﮐﻨﯿﻢ و ﺑﺘﺮﺳﯿﻢ. ﻣﺎ زﻧﺪه ھﺴﺘﯿﻢ و
زﻧﺪه اﺟﺮاء ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ. ﺟﻠﻮی ﻣﺮدم و در دﯾﺪ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ آن ھﺎ. ﺧﻮب ﻗﺒﻼ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎ در ﺣﺎل
ﺣﺎﺿﺮ اﯾﻨﺠﺎ زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ و ﻣﺨﺎطﺐ ﻣﺎ ھﻢ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﻮدن ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻣﺎن
ھﻤﯿﻦ ﻣﺮدم و ﺟﻨﺐ و ﺟﻮش آن ھﺎﺳﺖ، ﺳﮑﻮی ﭘﺮش ﻣﺎ ھﻤﯿﻦ ﻣﺮدم ھﺴﺘﻨﺪ .
آﯾﺎ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺷﻤﺎ ھﻢ اﻋﺘﺮاﺿﯽ اﺳﺖ و ﯾﺎ ھﻤﯿﻦ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎن آﻣﺪن ﺗﺎن را ﻧﻮﻋﯽ اﻋﺘﺮاض
ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﺪ؟
ﺑﻠﻪ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻣﺎ اﻋﺘﺮاﺿﯽ اﺳﺖ، ﻣﺎ ﻣﻌﺘﺮﺿﯿﻢ! زﯾﺮا در ھﯿﭻ ﺟﺎی دﻧﯿﺎ ﺑﺎ ھﯿﭻ ھﻨﺮﻣﻨﺪی
اﯾﻨﻄﻮری ﮐﻪ در اﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﺧﻮرد ﻣﯽ ﺷﻮد، ﻧﻤﯽ ﺷﻮد. اﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮای ﺷﻌﻮر و ھﻨﺮ ﺟﻮاﻧﺎن
ارزﺷﯽ ﻗﺎﺋﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ. اﯾﻨﺠﺎ ﻣﺎ ھﺮ روزه ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ھﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺗﺤﺖ ﻓﺸﺎرﯾﻢ ﭼﻪ از
ﻧﻈﺮ اﻗﺘﺼﺎدی، ﻓﺮھﻨﮕﯽ، آزادی ھﺎی ﻓﺮدی و اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ. ﻣﺎ دوﺳﺖ دارﯾﻢ ﮐﻪ اﯾﻦ
ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ را زﻧﺪه ﻣﺮدم ﺣﺲ ﮐﻨﻨﺪ و ﺑﺎھﺎش ارﺗﺒﺎط ﺑﺮ ﻗﺮار ﮐﻨﻨﺪ .
ﭼﻘﺪر در ﻣﻮرد ﺗﺎرﯾﺦ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ اﻋﺘﺮاﺿﯽ در ﺳﻄﺢ دﻧﯿﺎ آﮔﺎھﯽ دارﯾﺪ؟ آﯾﺎ اﻟﮕﻮﯾﯽ دارﯾﺪ؟
در ﻣﻮرد ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺗﺎرﯾﺨﯽ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ اﻋﺘﺮاﺿﯽ اطﻼﻋﺎت زﯾﺎدی ﻧﺪارم اﻣﺎ ﻣﯽ داﻧﻢ ﯾﮏ
ﺳﺒﮏ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﺳﯿﺎھﭙﻮﺳﺘﺎن ﺑﻪ وﺟﻮد آﻣﺪ و در واﻗﻊ ﻧﻮﻋﯽ ﺳﻼح
ﻣﺒﺎرزه ﺟﻮاﻧﺎن ﺑﺎ ﺗﺒﻌﯿﺾ ﻧﮋادی ﺑﻮد و ﺑﻪ دﻟﯿﻞ ﺑﯿﺎن ﻣﺸﮑﻼت زﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﮔﺘﻮ
ﺷﮫﺮت ﯾﺎﻓﺖ. اﻣﺎ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﻢ از ﮔﺮوه ﭘﯿﻨﮏ ﻓﻠﻮﯾﺪ ﻧﺎم ﺑﺒﺮم و آھﻨﮓ اﻋﺘﺮاﺿﯽ ﻣﻌﺮوف راﺟﺮ
واﺗﺮز ﺑﻪ ﻧﺎم دﯾﻮار، ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ راﺟﺮ واﺗﺮز و ﭘﯿﻨﻚ ﻓﻠﻮﯾﺪ در اﯾﺮان ﺑﺴﯿﺎر طﺮﻓﺪار ﭘﯿﺪا
ﻛﻨﻨﺪ. و ﮐﻤﯽ ﻧﺰدﯾﮏ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﻢ ﺑﻪ ﻧﻤﻮﻧﻪ ھﺎی ھﻨﺮ اﻋﺘﺮاﺿﯽ در اﯾﺮان ﻣﺜﻞ ﻣﺤﺴﻦ
ﻧﺎﻣﺠﻮ و ﺷﺎھﯿﻦ ﻧﺠﻔﯽ اﺷﺎره ﮐﺮد ﮐﻪ ﺣﺎﻻ ﻣﮫﺎﺟﺮت ﮐﺮده اﻧﺪ. ﺑﻪ ﺧﺎطﺮ ھﻤﺎن ﻣﺴﺎﺋﻠﯽ
ﮐﻪ ﻗﺒﻼ در ﻣﻮردش ﮔﻔﺘﮕﻮ ﮐﺮدﯾﻢ. اﻣﺎ اﮔﺮ ﺑﺨﻮاھﯿﻢ ﺗﻌﺮﯾﻔﯽ از ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ زﯾﺮ زﻣﯿﻨﯽ اراﺋﻪ
ﺑﺪھﯿﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺗﺮاﻧﻪ ھﺎ و اﺷﻌﺎر در آن ﻣﻀﺎﻣﯿﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ، اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ و اﻋﺘﺮاﺿﯽ
دارﻧﺪ و ﻋﻤﺪﺗﺎ ﻋﻠﯿﻪ ارزش ھﺎ و رﻓﺘﺎرھﺎی ﮐﮫﻨﻪ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺷﻮرش ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.
در ﻣﻮرد ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﭘﺎپ راﯾﺞ در اﯾﺮان و ﺧﺎرج ﭼﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ در ﻣﻮرد ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ
زﯾﺮزﻣﯿﻨﯽ در اﯾﺮان ﭼﻪ ﻧﻈﺮی دارﯾﺪ؟ ﺧﻮدﺗﺎن را ﺟﺰﺋﯽ از اﯾﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ داﻧﯿﺪ؟
ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﭘﺎپ در اﯾﺮان ھﻢ راﯾﺞ اﺳﺖ، وﻟﯽ دﺳﺖ و ﭘﺎ ﺑﺴﺘﻪ، ﭼﺮا ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﭘﺎپ در
اروﭘﺎ آزاد اﺳﺖ؟ ﺣﺘﯽ در اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن ھﻢ آزاد اﺳﺖ. اﻣﺎ در اﯾﺮان دﺳﺖ و ﭘﺎی ﺗﻤﺎم
ھﻨﺮﻣﻨﺪان ﺑﺴﺘﻪ اﺳﺖ .ﻓﺮﻗﯽ ﻧﺪارد ﭼﻪ ھﻨﺮی داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ! ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه،
ﮐﺎرﯾﮑﺎﺗﻮرﯾﺴﺖ، طﺮاح، ﻧﻮازﻧﺪه، ﺧﻮاﻧﻨﺪه و…. ﻣﺎ ﺧﻮدﻣﻮن را ﺟﺰء ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﻣﯽ
داﻧﯿﻢ و در واﻗﻊ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ زﯾﺮ زﻣﯿﻨﯽ ھﻢ ﺟﺰء ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ اﻋﺘﺮاﺿﯽ اﺳﺖ .
اﻣﺎ ھﻤﺎﻧﻄﻮر ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﺎ زﻧﺪه اﺟﺮاء ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ . ﺟﻠﻮی ھﺮ ﮐﺲ ھﻢ ﻣﯽ اﯾﺴﺘﯿﻢ و ﺑﺎرھﺎ
ھﻢ ﻣﺎ را ﺑﻪ ﺑﺎزداﺷﺘﮕﺎه اﻧﺪاﺧﺘﻪ اﻧﺪ. دوﺳﺘﺎﻧﯽ دارم ﮐﻪ در ﺳﺒﮏ راک ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
و ﺑﻪ ﺧﺎطﺮ اﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺧﻮرد ﺷﺪﯾﺪ ﺗﺮی ﺑﺎ آن ھﺎ ﻣﯽ ﺷﻮد ﺑﻌﻀﯽ وﻗﺖ ھﺎ ﻣﺠﺒﻮر ﺑﺮای
ﺗﻤﺮﯾﻦ ﺑﻪ زﯾﺮ زﻣﯿﻦ ھﺎ، ﺑﯿﺎﺑﺎن ھﺎ، ﮔﺎوداری ھﺎ ﺑﺮوﻧﺪ. ﯾﮑﯽ از درد دل ھﺎی ﺳﺎده آن ھﺎ
اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ اﮔﻪ ﻣﺎ ﺧﺎرج ﺑﻮدﯾﻢ ﮐﺴﯽ ﺑﺎ ﻣﺎ ﮐﺎری ﻧﺪاﺷﺖ! ھﻢ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﺑﻮد و ھﻢ اﺟﺮاء.
ﻓﮑﺮﮐﻦ ﮐﻨﺴﺮت ﺑﺰرگ راک ﺧﻮدت را داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺎ ﻧﻮازﻧﺪﮔﺎن اﯾﺮاﻧﯽ!!
در ﺻﻮرت ﻣﻮاﺟﮫﻪ ﺑﺎ ﻓﺸﺎر و ﺳﺮﮐﻮب آﯾﺎ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ اﻓﺘﯿﺪ ﮐﻪ از ھﻨﺮ ﺧﻮدﺗﺎن ﺑﺮای
اﻓﺸﺎی اﯾﻦ ﻓﺸﺎرھﺎ ﯾﺎ اﻋﺘﺮاض ﺑﻪ آن ھﺎ اﺳﺘﻔﺎده ﮐﻨﯿﺪ؟ ﺗﺎ آﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ داﻧﻢ ﺗﺎ ﺑﻪ
ﺣﺎل در ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ زﯾﺮزﻣﯿﻨﯽ اﺛﺮی ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻧﺸﺪه ﮐﻪ ﻣﺴﺘﻘﯿﻤﺎ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮع ﺑﭙﺮدازد و
ﺟﻨﺒﻪ ﻣﻘﺎوﻣﺖ ھﻨﺮ در ﺑﺮاﺑﺮ ﺳﺮﮐﻮﺑﮕﺮی را ﻣﻮﺿﻮع اﺛﺮ ﻗﺮار ﺑﺪھﺪ .ﺧﻮب ﻣﮕﻪ ﺗﺎ ﺣﺎل ﭼﯿﮑﺎر ﮐﺮدﯾﻢ؟ ﻓﺸﺎر ﮐﻪ ھﺮ روزه اﺳﺖ. از اﯾﻦ ﺧﯿﺎﺑﺎن ﺑﻪ اون ﺧﯿﺎﺑﺎن ،
از اﯾﻦ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﻪ اون ﮐﻮﭼﻪ .ﻣﺪاوم در ﺣﺎل درﮔﯿﺮی و ﮔﺮﯾﺰ ھﺴﺘﯿﻢ. اﻣﺎ اﯾﻨﮑﻪ از ھﻨﺮﻣﺎن
ﺑﺮای اﻓﺸﺎی اﯾﻦ ﻓﺸﺎرھﺎ اﺳﺘﻔﺎده ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﺎ ﻗﺎطﻌﯿﺖ ﻣﯿﮕﻢ آره. ھﻤﯿﻦ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ
ﯾﮏ ﻧﻮع اﻓﺸﺎﮔﺮی اﺳﺖ! ﻣﮕﻪ ﻏﯿﺮ از اﯾﻦ اﺳﺖ؟ ﺑﮕﺬارﯾﺪ ﺑﮕﻢ زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺎ ھﻤﺪوش
ﻣﺮدم در ﺧﯿﺰش ھﺎی ﺿﺪ ﺣﮑﻮﻣﺘﯽ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﺮدﯾﻢ ﺑﺮای ﭼﻪ ﺑﻮد؟ وﻗﺘﯽ ﻣﺎ ﻣﻠﻮدی
ھﺎی ﻣﺮدﻣﯽ را ﻣﯽ ﻧﻮازﯾﻢ، ﻣﺜﻼ وﻗﺘﯽ ﺳﺮ اوﻣﺪ زﻣﺴﺘﻮن را ﻣﯽ زﻧﯿﻢ ﭼﻪ ﭼﯿﺰی رو ﻣﯽ
ﺧﻮاھﯿﻢ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ؟ زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ای اﯾﺮان را ﻣﯽ ﻧﻮازﯾﻢ ﭼﯽ؟ اﻣﺎ اﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎ اﺛﺮی ﺧﺎص ﺑﯿﺮون
داده ﺑﺎﺷﯿﻢ، ﻧﻪ؟ ﻣﯽ دوﻧﯿﺪ ﭼﺮا؟ ﭼﻮن ﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﻮزﯾﮏ ﺑﺪون ﮐﻼم ﻣﯽ زﻧﯿﻢ. اﻣﺎ ﺑﺎ اﯾﻦ
ﺣﺎل ﻣﺎ ﺗﺎ ﮐﻨﻮن ١٥ ﻧﻔﺮھﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ◌ ھﻤﺎھﻨﮓ ﺑﻪ ﭘﯿﺶ ﻣﯽ روﯾﻢ و در ﻣﻨﺎطﻖ
ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺷﮫﺮ ﭘﺨﺶ ھﺴﺘﯿﻢ . و ﭼﻘﺪر ﺧﻮب ﻣﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻣﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﺴﺘﯿﻢ ﯾﮏ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ
ای داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ. ﺣﺎﻻ دارﯾﻢ ﮐﺎرھﺎﺋﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ اﻣﯿﺪوارﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﺘﻮاﻧﯿﻢ. و ﻣﻮﺿﻊ آﺧﺮ
اﯾﻨﮑﻪ ﺑﻌﺪ از ﻓﺮو ﮐﺶ ﮐﺮدن اﻋﺘﺮاﺿﺎت ﻣﺮدم ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ رو آﻣﺪه و طﺮﻓﺪار ﭘﯿﺪا
ﮐﺮده و ﻣﯽ ﺗﻮان ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﻧﻮﻋﯽ ﻣﺮدم ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺎ آن اﺣﺴﺎس ھﻤﺒﺴﺘﮕﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.
ﺷﺎﯾﺪ ھﻢ ﯾﮑﯽ از دﻻﯾﻞ ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ ھﻢ روﯾﮑﺮد ﻣﺮدم ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﻪ !!
ﺟﻤﻌﯽ از ﻓﻌﺎﻟﯿﻦ ﮐﺎرﮔﺮی (ﺟﺎﻓﮏ)
kargaranfa@gmail.com
jafk١٣٨٤.blogspot.com
* اﯾﻦ ﻧﻮع ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺷﮑﻞ ھﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ دارد. ﺑﺨﺸﯽ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺗﮏ ﻧﻔﺮه و ﺑﺨﺸﯽ دو
ﺳﻪ ﻧﻔﺮه و ﺑﻪ ﺻﻮرت ﮐﻮﭼﻪ ﺑﺎزاری اﺟﺮاء ﻣﯽ ﺷﻮد. ﺑﯿﺸﺘﺮ در اﺗﻮﺑﻮس ھﺎ، ﻣﺤﻼت و…..
ﺑﻪ اﺟﺮاء در ﻣﯽ آﯾﺪ. و از ﻧﻈﺮ ﺗﮑﻨﯿﮑﯽ ﺑﺎر ﻋﻠﻤﯽ ﮐﻤﯽ دارد. ﺷﮑﻞ ﻗﺪﯾﻤﯽ اﯾﻦ
ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ در ادوار ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺗﺼﻨﯿﻒ ﺑﯿﺎن ﻣﯽ ﺷﺪ. ﺷﮑﻞ ﺟﺪﯾﺪ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ
ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ در ﺣﺎل ﺛﺒﺖ ﺷﺪن و ﺗﺎرﯾﺨﭽﻪ ﭘﯿﺪا ﮐﺮدن از طﺮﯾﻖ ﺳﯽ دی و ﯾﺎ ﻓﺎﯾﻞ ھﺎی
اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ اﺳﺖ. ﺷﮑﻞ دﯾﮕﺮی از اﯾﻦ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﮐﻪ اﯾﻨﮏ در ﺣﺎل ﮔﺴﺘﺮش اﺳﺖ ﮐﯿﻔﯿﺖ
ﺑﺎﻻﺗﺮی دارد و در واﻗﻊ ﺗﻮﺳﻂ ارﮐﺴﺘﺮی از ﺟﻮاﻧﺎن ﮐﺎﻣﻼ آﺷﻨﺎ ﺑﻪ ﻋﻠﻢ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ و ﺑﻪ
ﺻﻮرت ﺗﺨﺼﺼﯽ در ﻣﮑﺎن ھﺎی ﺑﺎز اﺟﺮاء ﻣﯽ ﺷﻮد .

به‌دست saeidnorouzbeyki فرستاده‌شده در سیاسی برچسب‌خورده با
در حاشیه

عکس

 

 

در شرایطی که روز مضحکه انتخاباتی جمهوری اسلامی نزدیک می شود .وبا توجه به آگاهی رسانی از سوی 

تمامی نیروهای انقلابی و تمامی ایرانیان در تبعید ،به اقشار مختلف زحمتکشان میهنمان ورویگردانی هر چه 

تمامتر تودهای از شرکت در این نمایش رژیم غیر مشروع . واز آنجا که سرکردگان رژیم حضور مردم در 

مقابل صندوقهای رای گیری را نه بخاطر آرای آنان بلکه بخاطر بنمایش گذاشتن در عرصه بین المللی و گرفتن 

 امتیاز بیشتر از سوی جناح حاکم از ازبابانشان می باشد.وبا آگاهی داشتن از شدت تنفر روزافزون مردم و برگزاری

کمپینهای مختلف در دعوت به جنبش تحریم انتخاباتای از  سوی نیروهای سیاسی  مدافعان حقوق بشر در ایران و انتقال

آن به جانب مردم میهنمان، رژیم زنگ خطر را حس کرده و در اقدامی بی سابقه از سوی ولی وقاهتشان خامنه ای 

خطاب به مردم با عجز هر چه تمام اینگونه اعلام دارد که اگر چه شما مردم ممکن است نظام را قبول نداشته باشید

ولی ایرانی که هستید ،پس بخاطر ایران به پای صندوقهای رای بروید.

این جانی انگار فراموش کرده که دیگر نمی نواند از حربه ناسیونالیستی برای استفاده کردن از مردم در نقش سیاهی

لشگر استفاده کند .«البته بگذریم از اینکه بعضی از عقب افتاده های سیاسی نیز بمانند هم پالگی هایشان در مورد مردم

«اینگونه تصور می کنند   

باشد تا همینگونه مردم میهنمان با عدم حضور خود در این خیمه شب بازی و با اتحاد وهمبستگی فرا روی خود به همراه

نیروهای انقلابی و فعالین حقوق بشر در ایران و ایرانیان در تبعید یک گا م به پیش برداشته و زمینه ساز هر چه بیشتر

سرنگونی این جنایتکارانباشند

زنده باد آزادی ،برابری وعدالت 

 

  در شرایطی که روز مضحکه انتخاباتی جمهوری اسلامی

به‌دست saeidnorouzbeyki فرستاده‌شده در سیاسی برچسب‌خورده با
در حاشیه

به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره  167  ، اردیبهشت ماه  1392

اشرف دهقانی

انتصابات حکومتی و انتخاب واقعی مردم ما !

در آستانه مضحکه انتخاباتی دیگری در رژیم سراسر ننگ و نفرت جمهوری اسلامی هستیم. رژیمی که در طول 34 سال سلطه ضد مردمی خود هرگز برای رأی و نظر مردم ارزشی قائل نبوده و هدفش از به راه انداختن به اصطلاح انتخابات تنها فریب توده ها و مشروعیت دادن به حاکمیت ننگین خود می باشد. این رژیم تا کنون برای کشاندن مردم به پای صندوق های رأی به هر روشی از تهدید و ارعاب گرفته تا دست زدن به تاکتیک های مزورانه جهت قالب کردن انتصابات خود به عنوان انتخابات به جامعه و به قول خودشان برای «مهندسی» انتخابات ، مبادرت کرده است. همچنین شاهد بودیم که پس از خیزش قهرمانانه مردم مبارز ایران در سال 1388 و به شکست کشیده شدن مضحکه انتخاباتی آن سال – که برای واقعی جلوه دادن اش مقادیر معتنابهی «مهندسی» های به اصطلاح مبتکرانه به کار برده بودند- این آوای ارتجاعی با برجستگی بیشتری طنین انداز شد که حاکمیت جمهوری اسلامی گویا حاکمیت خدا بر زمین می باشد و لذا اصلاً نیازی به انتخابات ندارد، موضوعی که امروز هم از زبان بعضی از مرتجعین دم و دستگاه رژیم شنیده می شود.

با مروری به مضحکه های انتخاباتی این رژیم در طول حیاتش می بینیم صرف نظر از یک دوره در اوایل روی کار آمدن جمهوری اسلامی که جریانات سیاسی سازشکار و اپورتونیست به کمک رژیم آمده و با بازی در بساط جمهوری اسلامی سعی کردند انتصابات رژیم را برای مردم انتخابات واقعی جا بزنند، سالیان متمادی از میان مردم ایران عمدتا عده ای از روی ترس و اجبار و یا مثلاً برای مهر دار کردن شناسنامه اقدام به دادن رأی و شرکت در انتخابات می نمودند. اما در سال 1376 کارگزاران رژیم که کاملاً متوجه ارتقای روحیه انقلابی در میان توده های مبارز ایران شده بودند و خیزش های انقلابی آنان را پیش بینی می کردند در جهت مقابله با این امر، پروژه خاتمی و اصلاحات فریبکارانه وی را علم کردند؛ و بر این اساس در آن سال رژیم با توسل به ریا و تزویر موفق به کشیدن تعداد بیشتری به پای صندوق های رأی گردید. ولی دیری نگذشت که با خیزش دانشجوئی- مردمی با شکوه و قهرمانانه 18 تیر 1378 که جواب عملی توده های رنج دیده و آزادی خواه ایران به خاتمی فریب کار بود، همان تعداد رأی دهنده نیز متوجه شدند که گول چه تبلیغاتی را خورده بودند.  با این حال از زمان خاتمی به این سو رژیم علاوه بر کاربرد روش های معمول در همه مضحکه های انتخاباتی خود، جهت کشاندن  حداقل قشری از خرده بورژواهای مرفه یا نسبتاً مرفه به طرف صندوق های رأی، به تاکتیک های فریبکارانه زیادی متوسل شده تا جایی که در به اصطلاح انتخابات سال 1388 به منظور فریب مردم و واقعی جلوه دادن آن «انتخابات»، حتی برای کاندیداهای انتصابی رژیم مناظره تلویزیونی هم ترتیب دادند.

امروز اما مضحکه انتخاباتی جمهوری اسلامی در شرایطی برگزار می شود که با توجه به رسوائی انتخابات به قول خودشان مهندسی شده سال 1388 که به بستری برای رشد مبارزات قهرمانانه و تا پای جانِ کارگران و زحمتکشان و نیروهای آزادیخواه جامعه با رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی تبدیل شد، این رژیم حتی قادر به کشاندن فریب خوردگان سابق هم به پای صندوق های رأی نیست و به همین دلیل هم تنور انتخابات 24 خرداد کاملا سرد و یخ زده است. رسوایی «انتخابات» پیش رو تا حدی ست که برخی ار مرتجعین قلم بدست ارتجاع که تمام دغدغه و منافع شان چگونگی حفظ این نظام استثمارگر می باشد با بیم از وضعیت موجود و پتانسیل اعتراضی توده ها به سردمداران رژیم «نصیحت» می کنند که «در حال حاضر انجام انتخابات در ایران با این حد از تنش ‌و ستیزهای سیاسی معنا ندارد» و به جای یک انتخابات «رقابتی» بهتر است که سردمداران «حکومت» با یکدیگر «تفاهم فرا انتخاباتی» کنند. و «با توجه به آن که بعد از انتخابات 88 درست یا غلط اساس انتخابات در ذهن عده ای مورد سئوال قرار گرفت، اکنون باید اساس بازسازی انتخابات توجه حکومت را جلب کند». (عباس عبدی در گفتگو با سایت فرارو – 22 اردیبهشت)

در چنین شرایطی است که دستگاه های تبلیغاتی جمهوری اسلامی وسیعاً به راه افتاده اند تا به توسل به هر حیله و توطئه ای از جمله با برجسته کردن اختلافات درونی رژیم و یا سرمایه گذاری بر روی نفرت مردم از سردمداران جمهوری اسلامی تنور انتخابات یا در واقع انتصابات یخ زده اش را گرم سازند- به خصوص که خامنه ای از پیش متذکر شده و قول داده است که تعدادی به مراتب بیشتر از به اصطلاح انتخابات 88 در آن شرکت خواهند کرد.

واقعیت این است که با شدت گیری تضاد عمیق کارگران و زحمتکشان و دیگر توده های دربند ایران با رژیم حاکم و انعکاس این واقعیت در میان بالائی ها، حدت تضادهای فیمابین جناح های درونی رژیم به جائی رسیده است که آن ها آشکارا به یکدیگر دندان نشان می دهند. شدت تضاد بین بالائی ها به حدی است که ولی فقیه به مثابه رأس دیکتاتوری حاکم (دیکتاتوری طبقه سرمایه دار وابسته ایران) حتی به بخش هائی از «خودی» های رژیم هم اجازه کاندیدا شدن در انتخابات را نمی دهد. بر اساس چنین واقعیتی دستگاه های تبلیغاتی ضد خلقی از یک طرف می کوشند دعوای جناح های رژیم (بر سر منافع خویش و برای پیاده کردن طرح های خود جهت به انقیاد کشیدن هر چه بیشتر توده های تحت ستم ایران) را از نوع مبارزات انتخاباتی در غرب جلوه دهند و به این ترتیب قشرهائی از آحاد جامعه را به پای صندوق های رأی بکشانند و از طرف دیگر با استفاده از نفرت مردم از سردمداران رژیم به این فریبکاری متوسل می شوند که در صورت عدم شرکت مردم در انتخابات، فلان فرد منفور قدرت را به دست خواهد گرفت و بهتر است آن ها برای کوتاه کردن دست آن مهره «بدتر» حکومت، به مهره «بد» رأی بدهند.  با توسل به چنین حیله هائی مبلغین رژیم سعی می کنند مضحکه انتخابات خود را برای مردم واقعی جلوه داده و این طور وانمود کنند که گویا به راستی این یا آن مرتجع جنایتکار با رأی مردم روی کار می آیند.

با عطف توجه به تجربه همه «انتخابات» هائی که در طول حیات طولانی جمهوری اسلامی برگزار شده، در شرایط فقدان آزادی بیان و اجتماعات، و در شرایطی که همه کاندیدا ها (که البته همگی هم مرد هستند چون زن ها از حق انتخاب شدن به عنوان رئیس جمهور محروم اند) باید از فیلتر نظارت استصوابی شورای نگهبان عبور کنند و تنها کسانی هم امکان عبور از این فیلتر را پیدا می کنند که به اسلام،  قانون اساسی نظام و ولایت فقیه باور داشته و التزام عملی خود را به آن اعلام و در عمل نشان داده باشند، واضح است که نیازی به تأکید روی این امر نیست که آن چه به عنوان انتخابات در ایران از آن یاد می شود کمترین تشابهی به انتخاباتی ندارد که در کشورهای غربی برگزار می شود. بگذریم از این که انتخابات در غرب هم اگر چه با سیستمی دیگر و در اوضاع و احوال متفاوت از ایران صورت می گیرد ولی در هر حال پاسخ گوی نیازهای واقعی کارگران و مردم کشورهای غربی نیست. چرا که در آن انتخابات هم مردم تنها اجازه می یابند هر چند سال یک بار به این یا آن نماینده از طبقه استثمارگر حاکم رأی دهند و آن ها نیز جز به کار اعمال ستم و استثمار در جامعه و تداوم سیاست های امپریالیستی در ارتباط با کشورهای تحت سلطه نمی پردازند.

آن چه واضح است این است که در ایران تحت سلطه جمهوری اسلامی به گونه ای که خودِ سردمداران رژیم هم به آن اعتراف می کنند انتخابات، «مهندسی» شده است. نه فقط کارزار تبلیغاتی «انتخابات»، پیشاپیش بر اساس نقشه تعیین شده توسط رهبری و تأئید ولی فقیه پیش می رود، بلکه این امر که چه کسی باید به نام رأی مردم، از صندوق ها بیرون کشیده شود از قبل توسط رأس دیکتاتوری حاکم (ولی فقیه) معلوم و مشخص می گردد. بر این مبناست که هیچ عاملی، نه تعداد شرکت کنندگان و نه رأی آن ها کمترین تأثیری در این که چه کسی به ریاست جمهوری برگزیده می شود، ندارد. کار رسوایی این مضحکه انتخاباتی به جائی کشیده شده که گاه دست اندرکاران جنایتکار رژیم خود با وقاحت به ماهیت آن اعتراف می کنند. مثلاً نماینده خامنه ای در سپاه پاسداران رسماً و با بی شرمی تمام در مورد نمایش انتخاباتی پیشارو مطرح می کند که وظیفه سپاه «مهندسی» آن می باشد؛ و یا امام جمعه مرتجع مشهد، احمد علم الهدی، مدعی می شود که : «تعداد آرای یک رئیس جمهور چه 24 میلیون و چه 240 میلیون؛ در وهله نخست صفر است و آن چه که به این صفر ها وزن می بخشد، تنفیذ مقام ولایت است.» در ضمن جالب است بدانیم که این سخن دارای زمینه ای است که خود به گونه دیگر «مهندسی» شدن انتخابات در ایران تحت سلطه جمهوری اسلامی را آشکار می سازد. موضوع از این قرار است که در انتخابات قبلی که رژیم با هزاران تقلب «ولی فقیه» ، احمدی نژاد را برنده آن اعلام نمود، وزارت کشور جمهوری اسلامی برای مشروعیت مردمی بخشیدن به رژیم و انتخاباتی که خود از اساس  فاقد مشروعیت بود به دروغ تبلیغ می کرد که 40 میلیون نفر در انتخابات شرکت کرده اند که از این تعداد  24 میلیون نفر به احمدی نژاد، که خامنه ای رسما می گفت به افکار وی نزدیک تر است، رای داده اند. امروز امام جمعه مشهد همین 24 میلیون را که آن روز جناح حاکم به آن «پز» می داد و آن را بر سر مخالفین خود می کوبید را فاقد ارزش و «صفر» اعلام می کند. تا ضمن این که روی احمدی نژاد را کم کند که هر روز خود را منتخب مردم  و صاحب 24 میلیون رای جلوه می دهد به بقیه کاندیداها هم حالی کند که بدون حمایت ولی فقیه هیچ کاره اند. واقعیتی که البته خود آن ها بهتر از امام جمعه مشهد بر آن واقف اند. البته به این نکته هم باید توجه داشت که این سخنان در عین حال که اعتراف دیگری است مبنی بر این که رأی و نظر مردم برای این رژیم پشیزی ارزش ندارد، در شرایطی مطرح می شود که سردمداران رژیم دریافته اند که حتی قشر مرفه خرده بورژواهای فریب خورده قبلی را هم به سختی می توانند به پای صندوق های رأی بکشانند.

واقعیت این است که تحت سلطه جمهوری اسلامی انتخابی در کار نیست و هدف رژیم از برگزاری مضحکه های انتخاباتی اش مشروعیت دادن به حکومت ضد مردمی خویش از طریق کشاندن مردم به پای صندوق های رأی و نشان دادن تعداد رأی دهندگان به مثابه مؤیدین انتخابات مهندسی شده خود می باشد. این واقعیت را خامنه ای با اصطلاحات زیر بیان کرده است: «حضور جهادی» برای «حماسه آفرینی» آن هم در «سال حماسه سیاسی و اقتصادی»! با توجه به چنین واقعیاتی مسلم است که تحریم پاسخ قطعی به انتصاباتی است که طی آن هم به شعور مردم توهین می شود و هم اراده آن ها با وقاحت تمام لگد مال قدرت حاکم میشود. به واقع، بهترین روش جهت مقابله با سیستم مضحک انتخاباتی رژیم، عدم شرکت در آن می باشد که خود به مثابه تلاشی برای نشان دادن هر چه بیشتر عدم مشروعیت دیکتاتوری حاکم به همگان می باشد.

بی شک در فاصله ای که به برگزاری مضحکه انتخاباتی رژیم مانده دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی می کوشد به هر طریقی که می تواند تنور این بالماسکه را گرم کند. در این میان  یکی از موضوعاتی که آن ها روی آن دست می گذارند، جنبه بین المللی دادن به این انتخابات می باشد. آن ها با گفتن اینکه «اتاق‌های فکر جهانی و دشمنان ایران» این انتخابات را با دقت «رصد» می‌کنند، در تلاش اند تا در شرایط تحریم ها  احساسات ملی مردم را تحریک کنند و از این طریق رونقی به کار خود بدهند. از سوی دیگر با تکیه بر فشار هائی که قدرت های جهانی با تحریم های خود به اقتصاد کشور و قبل از هر چیز به  دوش توده های رنج دیده ایران تحمیل کرده اند، دستگاه تبلیغاتی رژیم می کوشد چنین جلوه دهد که مثلا اگر فلان مهره شناخته شده به قدرت برسد می تواند در نقش «ناجی»، رابطه با این قدرت ها را اصلاح کرده و بار تحریم ها و فشار ها را کم کند. با ترویج چنین ریاکاری هائی  همچنین تلاش می شود با برجسته کردن اختلافات دارو دسته  احمدی نژاد با دارو دسته خامنه ای  و انداختن بار همه مشکلات و نابسامانی های اقتصادی و سیاسی موجود به دوش جناح احمدی نژاد، هم رهبر را بی تقصیر و بی گناه جا بزنند و هم چنین جلوه دهند که اگر کاندیدای مورد نظر رهبر به قدرت برسد دو باره رژیم «یک دست» شده و دولت قادر به رتق و فتق امور می گردد. اما واقعیت چنین نیست و این تصویری فریبکارانه از اموری است که در جامعه ایران جریان دارد.

همه واقعیات بیان گر آنند که چگونگی تنظیم روابط خارجی و پیشبرد مسایل در این زمینه هم کاملاً در دست خامنه ای و در اختیار وی – به مثابه رأس دیکتاتوری جمهوری اسلامی- قرار دارد. بر این اساس مصیبت های بیکرانی که کارگران و زحمتکشان و دیگر توده های تحت ستم ایران از روابط بین جمهوری اسلامی با کشورهای غربی متحمل می شوند، دقیقاً از کانال «رهبر» رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی می گذرد.  بنابراین روی کار آمدن این یا آن مهره تغییری در وضعیت کنونی ایجاد نخواهد کرد. به عبارت دیگر هر کسی با تائید رهبر جای احمدی نژاد بنشید الزاماً باید همان خطی را پیش ببرد که رهبر خواهان آن است و منافع جمهوری اسلامی و اربابان امپریالیست اش می طلبد. در مورد نابسامانی های موجود هم روشن است که این وضع یعنی رکود توام با تورم لجام گسیخته و واردات بی رویه و پائین بودن صادرات و رشد روز افزون بیکاری اساسا حاصل بحران نظام سرمایه داری حاکم و سرشکن شدن بار بحران های امپریالیستی بر سر اقتصاد کشور به دلیل وابستگی این اقتصاد و رژیم حاکم به امپریالیست ها می باشد. بنابراین با حفظ سیستم موجود هر کس رئیس جمهور شود مجبور به تداوم همین وابستگی و حرکت در چهارچوب از پیش تعیین شده است.  بنابراین تجدید آرایش نطام ظالمانه موجود از طریق تغییر رئیس جمهور به هیج وجه فضای مختنق موجود و نابسامانی ها و مناسبات اقتصادی جاری را تغییر نمی دهد. نباید فراموش کرد که «رهبر» هنوز هیچ خبری نشده به  نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری هشدار می دهد که «شعاری ندهند که خارج از اختیارات رئیس جمهوری باشد.» که معنی آن جز یادآوری و تأکید بر نقش ولی فقیه در تنظیم همه امور مربوط به جمهوری اسلامی نیست. بنابراین تا ولی فقیه با سلاح  «حکم حکومتی» در راس رژیم جمهوری اسلامی نشسته و سیر کار ها را تعیین می کند، یعنی تا زمانی که  در بر همین پاشنه می چرخد که تا کنون چرخیده انتظار هیچ اصلاحی به نفع مردم وجود ندارد. به همین دلیل هم هست که خود زندگی با هزاران زبان به کارگران و توده های ستمدیده ما ندا می دهد که راه رسیدن آن ها به آزادی از مسیر سرنگونی جمهوری اسلامی و قطع قطعی هرگونه وابستگی به امپریالیست ها می گذرد. آن هائی که جز این می گویند، آن هائی که این طور جلوه می دهند که گویا با تغییراتی در این رژیم ، فرجی برای ستمدیدگان ایجاد می شود، خاک به چشم مردم ما می پاشند. انتخاب واقعی مردم ما نابودی جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته اش می باشد و جز این هیچ انتخابی در مقابل مردم ما قرار ندارد.

به نقل از : پیام فدایی ، ارگان

به‌دست saeidnorouzbeyki فرستاده‌شده در سیاسی برچسب‌خورده با
در حاشیه

چگونگی تداوم بیشتر عمر ننگین جمهوری اسلامی

اگر چه این جمله درست می باشد که گفته می شود زمانی که بالا دستیها نمی توانند وپایین دستیها نمی خواهند از جمله شرایطی است که می توان بدان اتکا کرده و به امر انقلاب پرداخت.ولی در

مورد حاکمیت رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی بر خلاف تحلیلهای موجود از سوی نیروهای انقلابی که اذعان به دوران سراشیبی آن دارند، باید اشاره کرد که این رژیم در کارنامه

خود طی مدت عمر ننگینش توانسته به خواستها و منافع سرمایه مالی جهانی چه در عرصه داخلی و چه در عرصه بین المللی پاسخ مثبت دهد.مگر نه این ااست این رژیم توانست پس از شکست

قیام بیست ویک بهمن پنجاه و هفت تودهای به پا خواسته را خلع سلاح نماید،و سپس با اولین یورشهای خود خلق ترکمن صحرا را به خاک وخون کشید،و در ادامه شروع به شناسایی نیروهای

سیاسی زندانی دوره قبل نموده و در فرصتهای مناسب آنان را دستگیر و سپس اعدام نمود،یادمان نرفته که چگونه  نیروهای از قبل سازمان داده شده خود را بسیج کرده و به شهرهای کردستان

یورش بردند جهت باز پس گیری سنگرهای باقی مانده قیام، در آن خطه از خاک میهنمان و برپائی میدانهای تیرباران بهترین فرزندان خلق کرد، در عین حال که رژیم نیاز داشت که بتواند با

تمسک جستن  به عاملی برای باز سازی هر چه بیشتر نیروهای سرکوب وقرص شدن پایه های حاکمیت خویش و در عین حال دامن زدن به بحران در منطقه که همانا خواست سرمایداری

جهانی برای فرار از بحرانهای مالی داخلی خویش بود ،طی جنگ ایران و عراق عمل نماید.در واقع باید گفت که طی دهه ای شصت رژیم بخوبی توانست وظایفی را که از سوی اربابانش به

 وی واگذار شده بود را بخوبی ایفا نماید . آری خمینی توانست قبل از مرگش با اعدام هزاران نیروی وفادار به قیام وبهترین ثمره های دوران پر شکوه چنبش انقلابی و وارد کردن چنان ضربه

ای مهلکی بر پیکر نیروهای انقلابی که در تاریخ این مرز وبوم سابقه نداشته است جاده را برای جانشینانش هموار نماید  .                                                                                 .

جنگ خانمانسوز ایران و عراق از طرفی برای توده های تحت ستم هر دو کشور چیزی جز فقر وفلاکت و از بین رفتن میلیونها انسان و به تباهی کشیده شدن زندگیشان چیز دیگری دربر نداشت

   و از سوی دیگر فرصت مناسبی به صنایع در حال ورشکسته شدن کشورهای صنعتی داد تا بتوانند از بحرانی که گریبانگیرشان شده بود در آن مقطع خلاصی پیدا کنند.

از دهه ای هفتاد بدین سو نیز سردمداران جنایت پیشه با بر عهد گرفتن وظایف جدید در قبال منطقه و در ادامه سیاستهای قبلی سرمایداری جهانی یعنی حمایت و هزینه کردن میلیونها دلار در

قبال نیروهای حماس و حزب الله در لبنان،حزب الدعوه در عراق ،طالبان در افغانستان باز تاکنون توانسته که بخوبی ایفای نقش نماید . از آنجایی که بعنوان حاکمیتی که سر تمکین نسبت به

اربابان صاحب سرمایه مالی جهانی تا کنون فرود آورده و نسبت به قدرتهای منطقه ای همچنان نیز قصد بر هم زدن موازنه قوا را ندارد ،جدای از دعواهای زرگری که بینشان رد وبدل

می شود چرا که برای انحراف اذهان توده های تحت ستم کاری است رایج از سوی سازمانها و نهادهای سرمایداری در جایی که حتی حقوق بشر نیز دستمایه همین زد وبندهای امپریالیستی

نیز قرار دارد و بودجه آن از سوی سازمان ا ف بی آی آمریکا نیز تامین می گردد و یا حتی آموزش دادن و یا مسلح کردن نیروهای تروریستی از سوی منابع غربی در منطقه  . چگونه

می توان از جایگزینی رژیم از سوی محافل غربی بمیان آورد.چنانچه که هیچ جایگزینی را برای رژیمی که تا کنون توانسته تمامی موانع سد راه خود را با شیوه ها و طرق مختلف از سر

راه بردارد در نظر ندارد.

این درست می باشد که در شرایط کنونی و هر چقدر که بر فشار اقشار مختلف توده ها وزحمتکشان میهنمان در جهت رفع نابرابری ها وفقر ،بیکار،اعتیاد،فحشا ،گرانی مضاعف حراز

چندگاهی به بهانه های مختلف جرأت پیدا کرده و در مقابل صف آرایی کرده و به مقاومت می پردازند ، وهمین امر باعث ایجاد تداخل هر چه بیشتر باندهای حاکم در بین خود شده ،ولی

همانطور که در طی سالهای گذشته و همچنین در حوادث اخیر شاهد بوده و می باشیم می بینیم که هر گاه که پای به مخاطره افتادن کل سیستم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی به

میان می آید چگونه حاضر می شوند که آنانی را که دیگر قادر نیستند در خدمتشان قرار گیرند را قربانی کرده واینگونه است که کل نظام فاسد شان را از بلایا مصون نگه می دارند.

حال با اینگونه شرایط موجود از یک طرف و از طرف دیگر عدم دستیابی اتحادی منسجم و پایدار از سوی نیروهای انقلابی چه در داخل وچه در خارج از کشور،چگونه می توان به

این نکته اشاره کرد که رژیم در سراشیبی قرار دارد ؟ (البته در این میان قصد آن نیست که حقایق موجود را بیش از آن چه که هست بزرگنمایی کرده باشم ) .

چگونه می توان از توده ها و زحمتکشان میهنمان خواسته که ابتدأشما جلودار باشید و سپس ما بعد از اتحادمان به صفوف شما نیز ملحق خواهیم شد ؟

  در حالی که اقشار مختلف توده ها تجارب سالهای گذشته را در بر دارند ،هر چند که هر جا توانسته اند بصورت جنبش خود بخودی بدور از هر گونه سازماندهی در مقابل سیاستهای

استعماری نئو لیبرالی قد برافراشته و در مقاطعی نیز نیروهای سرکوبگر رژیم را به عقب نشینی وادار ساخته اند و نمونه هایش را بسیار دیده ایم . بنظر نگارنده ادامه ای چنین وضعیتی

از سوی سازمانها و نیروهای انقلابی منجر به همان دنباله روی از توده ها خواهد شد که در قیام سال پنجاه وهفت شاهد آن بودیم که چگونه این دنباله روی منجر به شکست قیام شد.

باید که قبول داشته باشیم که جنبش توده ای در همه ای موارد هر جا که توانسته ولو بصورت مقطعی رژیم را وادار به عقب نشینی ساخته و در این مورد همیشه از نیروهای انقلابی

یک گام جلوتر قرار داشته ،و در صورت ادامه چنین وضعیتی تکرار مکررات در تاریخ مبارزاتی میهنمان همچنان رقم خواهد خورد.

پیش بسوی اتحاد تمامی نیروهای انقلابی

نابود باد رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی

زنده باد آزادی

 

                                                                                                                                                   «سعید نوروزبیکی»                                                     .

  

 

 

 

 

 

 

چگونگی تداوم بیشتر عمر ننگین جمهوری اسلامیاگر چه

به‌دست saeidnorouzbeyki فرستاده‌شده در سیاسی برچسب‌خورده با

چگونگی دگر اندیشی در امریکا

ساخت و تامین مالی “دگر اندیشی” در آمریکا: جمیز پتراس – ترجمه: صبا راهی!

نوشته‌شده در 1 ژوئن 2013

0

 

 

دریافتی:

در دوره فعلی حمله عظیم سیاسی – نظامی آمریکا، واشنگتن موضوع را به این شکل” تروریسم یا دموکراسی،” مطرح می کند، درست مثل دورن جنگ سرد که سئوال را ” کمونیسم یا دموکراسی” مطرح میکرد. در هر دو نمونه ها و مثال ها امپریالیسم برای حمله به ضدامپریالیستهای دشمنش و خنثی کردن منتقدان دموکراتیک خود” سازمانهای جلودار، روشنفکران و روزنامه نگاران” را سربازگیری و تامین مالی کرده است. بنیاد فورد شانش خوبی برای ایفای نقش خود بعنوان همکار جهت پوشش دهی جنگ سرد فرهنگی جدید دارد.imperialism,usa!

ساخت و تامین مالی “دگر اندیشی” در آمریکا

 نوشته: جمیز پتراس – ترجمه: صبا راهی

 

بنیاد فورد و سی آی ا

سی آی ا، بنیاد های خیریه را موثرترین کانال برای سراریز کردن پول های هنگفت به منظور پیاده کردن پروژه هایش میداند. پولهایی که دریافت کنندگان آنرا از نام ارسال کننده مطلع نمی سازد.

نفوذ سی آی ا در زمینه مالی از اوایل ۱۹۵۰ تا به امروز کلان بوده و هست. تحقیقات کنگره آمریکا در سال ۱۹۷۶ فاش ساخت که نزدیک به ۵۰% از ۷۰۰ مورد پول ها در زمینه فعالیت های بین المللی بوسیله موسسات اصلی توسط سی آی ا تامین بودجه شده است(نقل قول از کتاب «چه کسی فلوتش را کوک کرد؟ سی آی ا و جنگ سرد فرهنگی»(۱) ، نوشته فرانسیس استونر سواندرز، منتشر شده در سال ۱۹۹۹، انتشارات گراناداز، صفحه ۱۳۵ – ۱۳۴کتاب )

سی آی ا بنیادهایی نظیر بیناد فورد را “بهترین و باورکردنی ترین نوع برای پوشش بودجه” ( در همان صفحه ۱۳۵ همان کتاب) در نظر میگیرد. طبق گفته یک عامل سابق سی آی ا، همکاری بنیادهای محترم و معتبر به سی آی ا اجازه تامین بودجه ” طبق واقعیت هایی که میدانید برای یک سلسه برنامه های پنهانی نامحدود عملی برای تاثیرگذاری بر گروه های جوانان، اتحادیه های کارگری، دانشگاه ها، چاپ و نشر، و سایر نهادهای خصوصی ” ( صفحه ۱۳۵ همان کتاب) میدهد . دومی از دو گروهی که قبلأ ذکر شد گروه های ” حقوق بشر”، شروع از ۱۹۵۰ تا حال حاضر را در بر می گیرد. یکی از ممهترین ” نهادهای خصوصی” که در طول زمان قابل توجهی در پروژه های اصلی در جنگ سرد فرهنگی با سی آی ا همکاری میکند بنیاد فورد است.

این مقاله نشان میدهد که اتصال بنیاد فورد با سی آی ا یک تلاش مشترک عمدی، آگاهانه برای تقویت سلطه فرهنگی امپراطوری آمریکا و تضعیف نفوذ سیاسی فرهنگی چپ بود. ما با بررسی روابط تاریخی بیناد فورد و سازمان سیا(سی آی ا) در طول جنگ سرد ، بررسی رؤسای جمهوری بنیاد، پروژه های مشترک آنها و اهداف و نیز تلاش های مشترک در زمینه های مختلف فرهنگی بررسی را ادامه میدهیم.

پیشینه: بنیاد فورد و سازمان سیا( سی آی ا)

اواخر دهه پنجاه میلادی بنیاد فورد صاحب دارائی به مبلغی بیش از ۳ بلیون دلار آمریکا بود. رهبران بنیاد در توافق کامل با محاسبات واشنگتن بر سر قدرت جهانی بعد از جنگ جهانی دوم بودند. محقق برجسته این دوره می نویسد: بعضی اوقات اینطور به نظر میرسید که بنیاد فورد بطور طبیعی گسترش دولت در محدوه تبلیغات بین المللی فرهنگی بود. بنیاد دارای یک سابقه مشارکت در اقدامات پنهان در اروپا است، همکاری نزدیک با برنامه مارشال (Marshall Plan)(2) و مقامات رسمی سی آی ا در پروژه های خاص( صفحه ۱۳۹). این برنامه از نظر گرافیکی با نام ریچارد بزیل (Richard Bissell ) بعنوان رئیس بنیاد فورد در سال ۱۹۵۲ ترسیم شد. بزیل در این دوسالی که در دفترش بود اغلب با مدیرعامل سی آی ا، آلن دالس(Allen Dulles)  و سایر مقامات سازمان سیا در رابطه با   ”جستجوی متقابل” برای یافتن ایده های جدید ملاقات داشت. بزیل در ژانویه ۱۹۵۴ بیناد فورد را برای اینکه دستیار ویژه آلن دالس شود ترک میکند (صفحه ۱۳۹ همان کتاب). تحت ریاست بزیل، بنیاد فورد ( اف اف) پیشتاز تفکر جنگ سرد می گردد.

یکی از اولین پروژه های جنگ سرد بنیاد فورد ایجاد یک خانه چاپ و نشر بود، انتشارات فی مابین فرهنگی ، و انتشار مجله چشم انداز اروپا به چهار زبان. هدف بنیاد فورد طبق گفته Bissell مایه چندانی برای شکست روشنفکران چپ در مبارزه دیالکتیکی نداشت (عین گفته بزیل) که آنها را از دیدگاه ومواضع سیاسی شان دور کند”(صفحه ۱۴۰ همان کتاب). هئیت مدیره خانه چاپ و نشر کاملأ تحت سلطه سربازان جنگ سرد فرهنگی بود. با توجه به فرهنگ قوی چپ در اروپا در دوره پس از جنگ، مجله چشم انداز اروپا موفق به جذب خوانندگان نشد و ورشکست شد.

یک مجله دیگر بنامDer Monat  (3) (به سردبیری Melvin Lasky  که بصورت محرمانه توسط ارتش آمریکا تامین مالی میشد و بنیاد فورد مسولیت کنترل آنرا به عهده گرفته بود، تا آنرا با ظاهری مستقل منتشر کند(صفحه ۱۴۰همان کتاب).

در سال ۱۹۵۴ John McCloy رئیس جدید بنیاد فورد شد. او تجسم عینی قدرت امپریالیستی بود. او قبل از اینکه رئیس بیناد فورد شود دستیار وزیر جنگ، ریاست بانک جهانی، کمیسیار عالی آلمان اشغالی، رئیس بانک Chase Manhattan راکفلر، وکیل وال استریت برای هفت کمپانی عظیم نفت و مدیرعامل شرکت های متعدد بود. بعنوان کمسیار عالی آلمان اشغالی، جان مک کلوی از ماموران سی آی ا در ماموریت های شان حفاظت مسلحانه می کرد( صفحه ۱۴۱ همان کتاب).

مک کلوی بنیاد فورد را در عملیات سی آی ا ادغام کرد. او یک واحد اداری در داخل بیناد فورد بطور خاص برای همکاری با سازمان سیا برپا کرد. مک کلوی رهبری یک کمیته مشاوره سه نفری را به منظور تسهیل استفاده از بنیاد فورد برای پوشش و مجرای بودجه بر عهده گرفت. با این ارتباط ساختاری بنیاد فورد یکی از سازمان هایی بود که سی آی ا قادر بود آنرا برای جنگ سیاسی برعلیه چپ های ضدامپریالیست و کمونیست بسیج کند. تعداد زیادی در” جبهه” سی آی ا از بنیاد فورد کمک های مالی عمده دریافت میکردند. سی آی ا تعداد زیادی از سازمانهای ظاهرأ ”مستقل” فرهنگی، گروه های مدافع حقوق بشر را حمایت مالی میکرد، هنرمندان و روشنفکران کمک های مالی فورد/ سی ای ا دریافت میکردند.  یکی از بزرگترین کمک های مالی بنیاد فورد برپا کردن کنگره آزادی فرهنگی توسط سی آی ا بود که تا دهه شصت میلادی سالیانه هفت میلیون دلار آمریکا از بنیاد پول دریافت میکرد. تعداد زیادی از ماموران  سی آی ا در بنیاد فورد امنیت شغلی داشتند ضمن اینکه با آژانش همکاری نزدیک داشتند( صفحه ۱۴۳همان کتاب).

از همان روز پیدایش بیناد فورد یک رابطه نزدیک ساختاری و تبادل پرسنل در بالاترین سطوح بین بنیاد فورد و سی آی ای بوجود آمد. این کراوات ساختاری بر اساس منافع مشترک امپریالیستی بود که آنها با هم شریک بودند. نتیجه همکاری آنها تکثیر تعدادی مجله و دسترسی به رسانه های گروهی بود که توسط روشنفکران طرفدار آمریکا برای راه انداختن جدل ناسزاگویی برعلیه مارکسیست ها و سایر ضدامپریالیستها مورد استفاده قرار میگرفت. تامین مالی سازمانها و روشنفکران ضد مارکسیست توسط بنیاد فورد یک پوشش قانونی برای ادعای آنها که ” مستقل” از حمایت مالی دولت( سی آی ا) میباشند فراهم آورد.

تامین مالی جبهه فرهنگی سی آی ا توسط بنیاد فورد بخاطر استخدام روشنفکران غیر کمونیست کسانی که در جهت حمله به مارکسیست و چپ کمونیست تشویق می شوند مهم بود. تعدادی از این چپ های غیرکمونیست بعدها مدعی شدند که آنها “فریب خوردند”، اگر آنها میدانستند که بنیاد فورد از نام خود برای پوشش بدنامی سی آی ا استفاده میکند، آنها نام و اعتبار خود را در گرو آن نمی گذاشتند. این سرخوردگی چپ های غیرکمونیست اما بعد از انتشار اسناد همکاری بیناد فورد- سی آی ا در جراید صورت گرفت. آیا این سوسیال دموکراتهای ضدکمونیست واقعا خیلی ساده بودند که باور کرند تمام آن کنگره ها در ویلاهای لوکس و هتل های پنج ستاره در دریاچه کومو، پاریس و رُم، همه آن نمایشگاه های هنری گرانقیمت و مجلات براق اَعمال ساده بشردوستی دواطلبانه بود؟ شاید. اما خیلی ساده اندیش ها هم بایستی این را می دانستند که در تمام کنگره ها و مجلات هدف از انتقاد از “امپریالیسم شوروی” و ” استبداد کمونیستی” و “چپ های مدافع دیکتاتوری” – – علیرغم این واقعیت که آن یک راز سر باز بود که آمریکا برای سرنگونی دولت دموکراتیک آربنس(۴) در گواتمالا و رژیم مصدق در ایران مداخله در جهت حفظ منافع خود میکرد در حالیکه حقوق بشر توسط دیکتاتورهای مورد حمایت آمریکا در کوبا، جمهوری دومینیکن، نیکاراگوا و سایر جاها بصورت گسترده نقض میگردید.

این ” عصبانیت” و ادعای ” بی گناهی” بسیاری از روشنفکران چپ ضد کمونیست نازل شده پس از عضویت آنها در جبهه فرهنگی سی آی ا را بایستی با مقدار زیادی شک و تردید بدبینانه تلقی نمود. آندرو کُپکایند، یک روزنامه نگار برجسته، از احساس عمیق سرخوردگی اخلاقی از بنیاد خصوصی – تامین کننده مالی جبهه فرهنگی سی آی ا میگوید. کپکایند نوشت:
” فاصله بین شعارهای یک جامعه باز و واقعیت کنترل بیشتر از آنی بود که کسی فکرش را میکرد. هر کسی که به خارج برای همکاری با یک سازمان آمریکایی میرفت از یک طریقی شاهد تئوری یی بود که جهان را بین کمونیسم و دموکراسی پاره میکرد و هر چیزی بین این دو را خیانت می دانست.  توهم در مورد اختلاف عقیده ادامه داشت: سوسیالیست های cold warriors (5) ، سفید پوست های cold warriors، سیاه پوست های cold warriors و فاشیست های cold warriors، مورد حمایت سی آی ا قرار داشتند. گسترده فکری و انعطاف پذیری در عملیات مزیت های عمده سازمان سیا بودند. اما آن یک جمع گرائی ساختگی بود که کاملا در فساد بود” ( صفحه ۴۰۹ – ۴۰۸ همان کتاب).

هنگامی که روزنامه نگار آمریکایی Dwight Macdonald که ویرایشگر مجله (Encounter یک مجله فرهنگی با نفوذ بودجه سی آی ا – بنیاد فورد) بود و از نزدیک با سی آی ا همکاری داشت، یک مقاله انتقادآمیز از فرهنگ و سیاست های آمریکا به مجله فرستاد که بوسیله سایر ویرایشگران رد شد،( صفحه ۳۲۱ – ۳۱۴ همان کتاب). در زمینه نقاشی و تاتر سی آی ا با بنیاد فورد برای ترویج اکسپرسیونیسم انتزاعی در مقابل هر بیان هنری با محتوای اجتماعی همکاری میکرد. از پرداخت کمک مالی تا تماس برای اطلاع رسانی به عموم در مورد برپایی نمایشگاه ها در اروپا و تا نقدهای مطلوبی که بوسیله روزنامه نگاران “حمایت شده” در مورد آن نمایشگاه های هنری مینوشتند. اداره بهم پیوسته بین سی آی ا، بنیاد فورد و موزه هنرهای مدرن نیویورک منجر به ترویج بیش از اندازه هنر “فردگرا” ی دور از مردم شد – – و با نوشتن از یک دیدگاه واقع گرای انتقادی حمله مذبوحانه به نقاشان، نویسندگان، و نمایشنامه نویس ها. ” اکسپرسیونیسم انتزاعی” هر هدفی که هنرمند آن داشت به یک سلاح در جنگ سرد مبدل شد( صفحه ۲۶۳ همان کتاب).

امروز تاریخ همکاری و در هم تنیدن بنیاد فورد با سی آی ا برای بدست آوردن سلطه جهانی آمریکا یک واقعیت به خوبی مستند شده ای است. مسئله ای که باقی می ماند این است که آیا این ارتباط پس از افشاگری های دهه ۱۹۶۰ در هزاره جدید ادامه پیدا میکند؟ بیناد فورد تغییرات ظاهری چندی کرد. آنها در تامین کردن حمایت های مالی گروه های حقوق بشری و محققان آکادمیک کسانی که اغلب مخالف سیاست های آمریکا هستند انعطاف پذیرتر شدند. آنها به احتمال زیاد ماموران سی ای ا را برای ریاست سازمان استخدام نمیکنند. چشمگیرترین موضوع اینکه آنها احتمال میرود که بیشتر بصورت باز با دولت آمریکا در پروژه های فرهنگی و آموزشی، به ویژه با آژانش توسعه بین المللی همکاری داشته باشند. بنیاد فورد در برخی موارد شیوه های همکاری خود را با تلاش های واشنگتن برای تولید سلطه جهانی فرهنگی تغییر داده ، اما خمیرمایه آن سیاست را محفوظ نگه داشته است. برای مثال بنیاد فورد برای حمایت مالی موسسات آموزشی بسیار انتخابی عمل میکند. مانند آی ام اف، بنیاد فورد شرایطی مانند “حرفه ای” بودن پرسنل دانشگاه و “بالا بردن استانداردها” را تحمیل میکند. این برگردان ها را برای ترویج کارهای علمی اجتماعی مبنی بر مفروضات، ارزشها و اهداف امپریالیسم آمریکا استفاده میکنند؛ تا حرفه ای ها از ارتباط با مبارزه طبقاتی جدا شده و با دانشگاهیان طرفدار آمریکا و کارگزاران موسسه خیریه و حامیان نئولیبرالیسم مرتبط گردند.

امروز بنیاد فورد همانند دهه ۱۹۵۰ و ۶۰ بشکل انتخابی از گروه های حقوق بشری ضد چپ که حمله شان بر روی نقض حقوق بشرِ دشمنان آمریکا، و فاصله گرفتن از سازمانها و رهبران ضدامپریالیست است متمرکز است حمایت مالی میکند. بنیاد فورد یک استراتژی پیچیده را در جهت تامین مالی گروه های حقوق بشری( HRGs)  گسترش داده است تا به واشنگتن اعتراض کنند که سیاست خود را تغییر دهد در حالیکه دشمنان آمریکا را محکوم به نقض “سیستماتیک” میکنند. بنیاد فورد آن دسته از گروه های حقوق بشری که تروریسم دولتی گسترده دولتی که توسط آمریکا صورت میگیرد را با عملیات افراطی فردی دشمنان ضدامپریالیستی برابر میداند حمایت مالی میکند. بنیاد فورد به گروه های حقوق بشری که در حرکتهای توده ای ضد گلوبالوسیون و ضد نئولیبرال شرکت نمیکنند و آنهایی که از بنیاد فورد بعنوان یک ” سازمان غیردولتی” قانونی و دست و دل­باز دفاع میکنند پول میدهد.

تاریخ و تجارب جاری ماجرای متفاوتی را به ما می گویند. در یک زمان وقتی که دولت به فعالیت های فرهنگی بیش از حد معمول کمک مالی میکند، واشنگتن مشکوک می شود، بنیاد فورد یک نقش بسیار مهم در طرح ریزی سیاست های فرهنگی آمریکا بعنوان یک سازمان خیریه غیرسیاسی بظاهر “خصوصی” ایفا میکند. روابط همکاری مقامات ارشد بنیاد فورد و دولت آمریکا روشن و مستمر هستند. یک بررسی از طرح هایی که اخیرأ تامین مالی شدند فاش میسازند که بنیاد فورد هرگز روی طرح بزرگی که با سیاست های آمریکا تناقض دارد سرمایه گذاری نکرده است.

در دوره فعلی حمله عظیم سیاسی – نظامی آمریکا، واشنگتن موضوع را به این شکل” تروریسم یا دموکراسی،” مطرح می کند، درست مثل دورن جنگ سرد که سئوال را ” کمونیسم یا دموکراسی” مطرح میکرد. در هر دو نمونه ها و مثال ها امپریالیسم برای حمله به ضدامپریالیستهای دشمنش و خنثی کردن منتقدان دموکراتیک خود” سازمانهای جلودار، روشنفکران و روزنامه نگاران” را سربازگیری و تامین مالی کرده است. بنیاد فورد شانش خوبی برای ایفای نقش خود بعنوان همکار جهت پوشش دهی جنگ سرد فرهنگی جدید دارد.

پانوشت متن:

جمیز پتراس پرفسور (بازنشسته) جامعه شناسی دانشگاه Binghampton  نیویورک و نویسنده کتابهای Globalization Unmasked  وImperialism in the 21st Century  با همکاری Henry Veltmeyer میباشد.

پایان ترجمه متن

1 – اسم نویسنده و کتاب به زبان انگلیسی :Who Paid the Piper? The CIA and the Cultural Cold War Frances Stonor
Saunders, Granta Books

2- Marshall Plan  طبق لینک زیر : مارشال پلان بطور رسمی یک برنامه چهارساله بظاهر تحت عنوان برنامه بهبود اوضاع اروپا European Recovery Program ، ظاهرأ در جهت کمک های اقتصادی آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم به اروپا بود. آمریکا این کمک مالی را به این جهت به اروپا میکرد تا اروپا از گسترش کمونیسم جلوگیری کند.

http://en.wikipedia.org/wiki/Marshall_Plan

3- طبق اطلاعات مندرج در لینک زیر

http://translate.google.com/translate?hl=en&sl=de&u=http://de.wikipedia.org/wiki/Der_Monat&prev=/search%3Fq%3Dder%2Bmonat%26hl%3Den%26biw%3D1280%26bih%3D709

مجله Der Monat یک رسانه بشدت ضدکمونیستی به سردبیری ملوین ساسکی بود که در برلین منتشر میشد، و بطور خاص باید تبادل افکار لیبرالی، انتقادی اجتماعی و روشنفکران چپ – در زمینه بحث و گفتگو – را مطرح میکرد که به اصطلاح کنگره چپ غیرکمونیست برای تولید آزادی فرهنگی که روشنفکران ضد آمریکایی یا روشنفکران با تفکرات کمونیستی باید ایزوله می شدند و یا فعالیت علنی خود را کاهش میدادند، آنرا برپا کرده بود.

۴ – آربنس رئیس جمهوری انتخابی و قانونی گواتمالا که مترقی و ضد امپریالیست بود زمینه را برای رهائی کشورش از زیر سلطه ی امپریالیست های یانکی فراهم می ساخت ولی بوسیله ی کودتای نظامی و حمله ی مستقیم نیروی دریائی امریکا و مزدورانش ساقط شد. تجاوز و کودتای نظامی بوسیله ی سازمان جاسوسی امریکا (سی ای ا) به خرج کمپانی «یونیتد فرویت» که دالس نیز بزرگترین سهامدار و وکیل مدافع این شرکت و وزیر امور خارجه ی امریکا بود، تدارک یافته بود. این شرکت انحصاری، ملک منحصر به فرد تقریباً تمام باغ های موز در گواتما و نیز مالک بسیاری از مزارع و مؤسسات در این کشور بود.( گرفته شده از مطلب درمان اجتماعی سخنرانی چه گوارا مندرج در لینک زیر:

http://triboonshoma.wordpress.com/2000/12/12/%D8%AF%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-
%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C/#more-862

 

5- طبق مندرجات در لینک زیر:

https://en.wikipedia.org/wiki/Cold_warrior

به کسانیکه در شکل گیری و اجرای سیاستهای آمریکا و شوروی در دوران جنگ سرد درگیر بودند cold warriors میگفتند.

 

توضیح مترجم در مورد ضرورت ترجمه متن فوق:                                                                                                                         متن بالا از لینک زیر گرفته شده و از انگلیسی به فارسی ترجمه شده است.

http://globalresearch.ca/articles/PET209A.html

ترجمه متن فوق به معنای تأیید دیدگاه های سیاسی سایت مذکور یا نویسنده آن جیمز پتراس نمی باشد.

علت ترجمه: افراد بی هویت و مشکوک در صحنه اینترنت مامور پخش نوشته هایی هستند که مؤسساتی مانند “بیناد فورد” معلوم الحال که شرح مختصری از آن در متن ترجمه شده در بالا رفت، آنها را تهیه و انتشار میدهند، نوشته هایی بدون ذکر نام “مترجم و یا ذکر منبع متن” آن. یکی از این نوشته ها تحت عنوان ” آفریقای جنوبی نمونه موفق دموکراسی” (بخوان دموکراسی موفق برای غارتگری و جنایتکاری امپریالیسم یانکی، همان آفریقای جنوبی و دموکراسی موفقش که سال گذشته کارگران اعتصابی معدن را به رگبار بست و ۳۴ نفر آنها را قتل عام کرد) بود که در گروه های ایمیلی پخش گردید، از فرد بی هویت و مشکوک فرستنده نوشته مذکور خواسته شد که نام مترجم ومنبع مطلب را نیز ارسال کند و از او سئوال شده بود که آیا ” بنیاد فورد” را می شناسد؟ که او به سبک و سیاق ” آموزش های ضد کمونیستی” در کمال بی مایگی سیاسی سعی مذبوحانه به ” عوض کردن موضوع” کرد. پخش نوشته هایی از این دست سبب ساز این ترجمه شد تا کسانی که اینگونه نوشته های بی نام و نشان را میخوانند و در ایران رژیم ددمنش سرمایه داری اسلامی زندانی هستند، دل در گرو ”دموکراسی دست ساز” ی که گروه های حقوق بشری، کانون های فرهنگی، مراکز خیریه حمایت از کودکان کار، مؤسسات خیریه مانند بنیاد فورد و نهادهای دیگری که سی آی ا جنایتکار آنها را تأمین مالی و طراحی میکند و اسم پروژه های خونین آنرا هم      ” دگر اندیشی” میگذارد، نبندند؛ و همچنین برای شناخت هر بیشتر از ماهیت این نوع ” بنیاد های خیریه” که در جهت منافع غارتگران و جنایتکاران جهان با سی آی ا کار میکنند برای هر فردی که می شناسند این ترجمه را ارسال کنند و اگر سایتی دارند آنرا در سایت یا وبلاگ شان منتشر نمایند. چنانچه ماهیت پلید و ددمنشی امپریالیسم آمریکا و شرکای آن بخوبی شناخته نشود رژیم سرمایه داری اسلامی نوکر آن و سایر رژیم های دست نشانده امپریالیسم را نیز نمی توان از ریشه نابود کرد تا به استقلال و آزادی واقعی دست یافت. با سپاس از شما که این نوشته را مطالعه نموده و برای هر کسی که می شناسید میفرستید و شما که آنرا در سایت یا وبلاگ تان منتشر میکنید.

با احترامات صمیمانه                                                                                                                                                                              صبا راهی

اردیبهشت ماه ۱۳۹۲

 

 
به‌دست saeidnorouzbeyki فرستاده‌شده در سیاسی برچسب‌خورده با